با درود فراوان بر همگي
اسطوره هاي يوناني – جهان پيش از پيدايش فلسفه در نزد يونانيان - قسمت 3
- جهان نزد اورفيكها :
در زماني كه تاريخ آن دقيقن پيدا نيست از خارج سرزمين يونان – از ناحيه شمالي ثراكيا - ائينهاي ستايش خدايي بنام ديونوسوس – Dionusos - به سرزمين اصلي يونان راه يافت . و نزد يونانيان خداي تاكستانها ، باغستانها ، شراب و بر روي هم حاصلخيزي بوده است . در افسانه هاي يونان وي را فرزند خداي خدايان زيوس و الاهه اي بنام سِلِمه – Semele – بشمار مي اوردند . سلمه الهه اي باستاني است در ثراكيه كه بعنوان الهه زمين ستايش ميشده است . سرچشمه ستايش اين خدا را بايد در آئينهاي ديني كشاورزان ثراكيه جستجو كرد . در جريان گسترش ائين ستايش ديونوسوس نزد يونانيان جنبه هاي رمزآميز و عارفانه به خود گرفت كه شركت در آن همراه با مستي و جذبه و خلسه دروني بوده است . در اين آيين پس از اينكه به شركت كنندگان حالت مستي و جذبه دست ميداد رفتارشان آميخته اي از حركات و رقصهاي پر هيجان و نيز كشتار بيرحمانه و وحشيانه حيوانات قرباني ، و خوردن گوشت خون الود و گرم آنها بوده است . اين ائينها و مراسم پنهاني را يونانيان موستريا – Musteria – ميناميدند كه بعدها مفهوم هرگونه تعاليم و اعمال پنهاني و اسراراميز و سرانجام تعاليم عرفاني – ميستيك – را در زبانهاي اروپايي به خود گرفته است .
ايين ستايش ديونوسوس از خارج سرزمين يونان امده بود و بايستي در دوران متاخر در ميان يونانيان نفوذ يافته باشد زيرا در شعرهاي هومروس تنها اشاره اي بدان ميشود و نزد هسيودوس نيز چندان داراي اهميت نيست كه پس از بيان نسب وي ، از او بعنوان خداي بسيار شاد – Polugethes – نام ميبرد . اما نام اين خدا بيشتر با اورفيوس – Orfeus – اميخته است كه او اين آئين را پذيرفته بوده ولي برخي را دور انداخته ، مانند كشتن حيوانات بعنوان قرباني ، و برخي ديگر را تغيير داده بود او هر بامداد از كوه پانگايون بالا ميرفت و هليوس – Helios – يا خورشيد را نيايش ميكرد و انرا بزرگترين خدايان ميدانست و بنام آپولون ميخواند . بدين سان خشم ماديادها يعني كاهنان ديونوسوس را برانگيخت و ايشان روزي ، هنگاميكه اورفيوس در پرستشگاه آپولون در ماكدونيا – مقدونيه – به ستايش خورشيد مشغول بود به وي حمله كردند و او را پاره پاره كرده و سرش را به رودخانه هبروس – Hebros – انداختند كه از آنجا همراه امواج به دريا افتاد و سرانجام به جزيره لسبوس رسيد .
از شمال يونان بسوي جنوب ، از سده ششم پيش از ميلاد به بعد ، بويژه در ناحيه آتيكا كه شهر آتن مركز آن بود ، يك رشته عقايد و آيينهاي تازه در ميان گروههاي وسيع كشاورزان و روستائيان و ديگر طبقات پايين جامعه يونان پديد امد كه هواداران انها منسوب به بنيانگذار آن ، اورفيكها – Orfikoi – ناميده ميشدند . جنبه مشخص اين آيينها ، يك نوع انديشه عرفاني صوفيگرانه بود كه تا آن زمان در يونان سابقه نداشته است . انديشه هايي درباره اصل انسان ، روان يا روح ، زندگي پس از مرگ و بيش از همه پالايش يا تصفيه و تزكيه روح در زندگي اينجهاني و آماده كردن آن براي زندگي آنجهاني و پيوستن به عنصر خدايي خود كه از آنها برخاسته است . اين انديشه ها همه در يونان تازگي داشت ، خوار شمردن زندگي زميني ، و سهل انگاشتن آنچه مادي و جسمي است ، خودداري از كشتن و خوردن گوشت جانداران و قناعت ورزيدن به خوراك گياهي ، همه در يونان آن دوران بيگانه بود . اما از لحاظ انديشه اي چيزي كه عقايد اورفيكها را مشخص ميكرد ، اعتقاد به زايش دوباره يا تناسخ ارواح بود ، كه يونانيان آنرا پالين گِنِسيا ميناميدند ، تا اندك اندك آلودگيها و ناپاكيهاي زميني از وي سترده شود و بتواند به عنصر خدايي خود بازگردد. نزد اورفيكها ، آئين ديونوسوس داراي اهميت ويژه اي بود اما اورفيوس از سرگذشت ديونوسوس تفسير نويني به ميان اورد . در اين تفسير ، ديونوسوس بشكل ديونوسوس زاگريوس – Dionusos Zagreus – يا ديونوسوس پاره پاره شده اشكار ميشود وي در اينجا فرزند زيوس و دخترش پِرسِفونه – Persefone – معرفي ميشود كه در جزيره كرتا زاييده شده بود . هنگاميكه كودك بود تيتانها – Titanoi – يا غولان وي را پاره پاره كرده و بلعيده بودند ، زيوس از حادثه سخت برآشفت و بر تيتانها خشم گرفت و آنان را با فرود آوردن آذرخش و صاعقه بر سرشان ، همه را خاكستر كرد . آنگاه زيوس از خاكستر آنان انسانرا آفريد بنابر اين در نزد آنان انسان از دو عنصر خدايي و اهريمني تشكيل شده كه روان آدمي عنصري خدايي است ، زيرا ديونوسوس فرزند خداي خدايان بوده ، اما تن آدمي عنصري اهريمني است ، زيرا از خاكستر تيتانها ساخته شده است . پس انچه مهم است روح و روان آدمي است و بايد تن را رها كرد و ناچيز انگاشت . و بر همين پايه اورفيكها ، روح يا روان را در قالب پيكره خاكي ، زنداني ميپنداشتند و تن – Soma – را گور - Sema – روح ميشمردند و در اين دنيا بايد روح را از اسارت پليديها و آلودگيها پاك كرد تا پس از مرگ به سرچشمه خدايي خود بپيوندد ، ولي اگر نتواند ، پس از مرگ روحش بايد سالها در پيكره ها و شكلهاي گوناگون پيوسته زاييده شود تا به پاكي دست يابد . اورفيكها اين سرنوشت را چرخ زايش ميناميدند كه اين عقايد همه در يونان پيش از پيدايش اورفيكها بيگانه بود .
از طرفي هومروس ، روح را در آدمي سايه تن مي نامد و پس از مرگ براي ان يك زندگي نااگاه سايه وار مي پندارد و زندگي اصيل و واقعي را در همين زندگي اينجهاني و زميني ، يعني هستي مادي جسماني وي ميشمارد ولي اورفيكها درست انديشه اي متضاد به ميان آوردند .
بدين سان اورفيكها درباره اصل و سرنوشت زندگي آدمي ، انديشه هايي بيسابقه آوردند كه رنگ تند عرفاني آن اشكار است . بدنبال اين انديشه ها ، جهان بيني ، خداشناسي و جهانشناسي ويژه اي نيز به ميان آمد .
ياداوري
1- چرا يونانيان با توجه به اينهمه اختالاف عقيدتي ايين اورفيكي را پذيرفتند؟
2- چرا آنان ديونوسوس را خداي تاكستانها و شراب ميدانستند؟ بخاطر كشاورز بودنشان ؟ بخاطر زيادي اين محصول ؟ يا بخاطر شادي اوري و شادكامي شراب ؟
3- چرا اين ايين جنبه عرفاني پيدا كرد ؟ بخاطر سختي زندگي و تسلي دادن خود به جاودناني آنجهاني ؟
4- چه تغييري در زندگي آنان پديد آمد كه به آخرت گرايي متمايل گشتند ؟ نقش حاكمان و سرمايه داران در ايجاد اين شرايط چه بوده؟
5- ‹‹ ديونوسوس بشكل ديونوسوس زاگريوس – Dionusos Zagreus – يا ديونوسوس پاره پاره شده اشكار ميشود وي در اينجا فرزند زيوس و دخترش پِرسِفونه – Persefone – معرفي ميشود كه در جزيره كرتا زاييده شده بود . هنگاميكه كودك بود تيتانها – Titanoi – يا غولان وي را پاره پاره كرده و بلعيده بودند ، زيوس از حادثه سخت برآشفت و بر تيتانها خشم گرفت و آنان را با فرود آوردن آذرخش و صاعقه بر سرشان ، همه را خاكستر كرد . آنگاه زيوس از خاكستر آنان انسانرا آفريد . ››
---- 5-1- آيا ديونوسوس به صورت جسم مادي ظاهر ميگردد ؟ آيا اين خدا بصورت ماده بوده و حالت غير مادي نداشته !؟ تصور يونانيان از خداي غيرمادي چه بوده؟
---- 5-2- ديونوسيوس از زئوس و دخترش متولد ميشود ؟ آيا زئوس ميتوانست با دخترش همبستر شود؟ چرا ؟ ايا در يونان ان دوران اينكار زشت نبود ؟ چرا بايد يك خدا از خداي ديگر بوجود آيد ؟
---- 5-3- هنگامي كه كودك بود تيتانها او را پاره پاره كردند. آيا خدا هم مانند انسانها مراحل رشد را طي ميكند ؟ ساير خدايان چطور ؟ آيا ديونوسوس توانايي مقابله با تيتانها را نداشت ؟ چرا ؟ آيا قدرت تيتانها بيشتر از يك خدا بود !؟ اصلا چرا بايد ديونوسوس در كودكي ميمرد ؟ آيا اين انتقام يونانيان از اين خداي بيگانه نبود ؟
---- 5-4- ‹‹ زيوس از حادثه سخت برآشفت و بر تيتانها خشم گرفت و آنان را با فرود آوردن آذرخش و صاعقه بر سرشان ، همه را خاكستر كرد ›› آيا زئوس همانند انسانها خشمگين ميشود ؟ آيا زئوس از تيتانها و بالضروره از ديونوسوس قويتر بود ؟ چه نسبتي بين خدايان و ساير موجودات از نظر قدرت و توانايي وجود دارد ؟ چرا بايد يك خدا داراي قدرت بيشتر از ديگري باشد ؟ آيا اين خدايان با همديگر درگير و قدرت نمايي مينمودند؟ آيا زئوس نميتوانست از اين حادثه جلوگيري كند ؟
---- 5-5- ‹‹ زيوس از خاكستر آنان انسانرا آفريد . ›› چرا انسان از يك جسم غير زنده آفريده شده ؟ برخلاف آسمان و زمين و .. ؟ زئوس چگونه انسانرا آفريد ؟ با اراده يا با كار بر روي خاكستر ؟ چگونه ؟ چگونه از يك جسم بيجان انسان جاندار ايجاد ميگردد ؟
6- انديشه هاي عرفاني از خارج يونان به اين سرزمين وارد گرديد ولي نكته مهم اين است كه چرا هيچ نوشته اي از انان در دست نيست ؟ ايا امكان دارد كه ساير انديشه ها از جايي ديگر به يونان اورده شده ولي بدليل عدم ثبت اثري از آن باقي نمانده ؟ جواب هرچه باشد باز بدليل ثبت اين انديشه ها بوسيله يونانيان ، تمدن بشري براي هميشه و تا ابد مديون يونانيان خواهد بود .
ادامه دارد .
دوباره طولاني شد ، شرمنده ام . منتظر نظرات شما هستم.
پايدار باشيد .
تا بعد...
|