با درود فراوان بر همگي
اسطوره هاي يوناني (قسمت4 )
* جهانشناسي اورفيكي
منبع اصلي براي بدست اوردن نظرات اورفيكها درباره پيدايش جهان ، تكه هايي است كه نزد ايشان به ‹‹ سخنان مقدس ›› يا هيروي لوگوي – Hieroi Logoi – و « ترانه ها » يا راپسوديايس – Rhapsodiais - مشهور است . نظريه پيدايش خدايان نزد اورفيكها بيشك زير تاثير ثئوگوني هسيودوس پديد آمده است ، با اين تفاوت كه ايشان تغييرات لازمي را كه پاسخگوي مقاصدشان بوده است در آن داده اند .
در گزارشي از يودموس – Eudemos – شاگرد برجسته ارسطو چنين ميبينيم كه ثئولوژي يا خداشناسي منسوب اورفوس « اصل نخستين را شب - Nuktos- قرار ميدهد كه در آن تاريكي بجاي خائوس آورده ميشود . در گزارشي از داماسكيوس . در مورد ترانه هاي اورفيكي امده است كه « .. خرونوس Xronos (يعني زمان يا دهر ) را اصل نخستين همه چيزها قرار ميدهند و به جاي اصل دوم آيثر و خائوس و بجاي هستنده . بيضه Oon را قرار ميدهند . اينها سه پايه نخست را ميسازند .. » در گزارش ديگري آمده « ثئولوژي اورفيكي مطابق با نظريه هيرونوموس Hieronumos و هلانيكوس Helanikos چنين است . وي ميگويد در اغاز آب Hudor بود و ماده Hule كه از آنها زمين Ge جامد شده پديد آمد . پس اين دو اصل نخستين را وي در آغاز قرار ميدهد : آب و زمين ... اصل سوم پس از اين دو كه آب و خاك باشند و از آنها پديد آمده است . و آن اژدهايي بود داراي سرهاي گاونر و شير . اما چهره اي از خدا در ميانه . و بر شانه هايش داراي بال بود و زمان پير ناشدني Xronos Ageranon يا هراكلس Herakles ناميده ميشد . همراه وي و يگانه با او ضرورت ( آنانكه Ananke ) يا آدراستيا ( يعني گريزناپذير Adrasteia ) بود كه از همان سرشت اوست و . بي پيكر . خود را در سراسر هستي گسترانيده و مرزهاي آنرا فراگرفته است ... از اين خرونوس يا اژدها سه فرزند پديد آمدند : آيثر نمناك . خائوس بي كرانه و سومي نزد آن اِرِبوس ابرآلود ... اما در ميان اينها خرونوس . بيضه اي پديد آورد . اما در مرحله سوم خدايي بي پيكر پديد آمد ( Theon Asomaton) كه بر شانه ها بالهاي زرين داشت و در پهلوهايش سرهاي گاو نر روييده بود . اما بر سر خود اژدهايي مهيب داشت همانند همه گونه جانوران وحشي . اين ثئولوژي . نخست زاده (پروتوگونون Protogonon) را ميستايد و وي را زيوس. همه چيزها و همه جهان مينامد . وبدين علت وي همچنين پان ( يا كلPan ) ناميده ميشود. »
گزارش ديگري از آثِناگوراس Athenagoras نويسنده مدافع مسيحيت كه حدود سالهاي 177 ميلادي ميزسته است در دست است كه ميگويد : « بعقيده او ( يعني اورفيوس ) آب اصل نخستسن همه چيزها بود ، از اب لاي ( يا گِل ) شكل گرفت و از هر دو اينها جانوري ، اژدهايي پديد امد كه سر شيري بر ان روييده بود و در ميانه آنها چره خدا جاي داشت ، و هراكلس يا خرونوس ناميده ميشد . اين هراكلس بيضه اي بسيار بزرگ پديد اورد كه چون كاملا پر بود ، در اثر سايش زير فشار زاينده خود به دوپاره شد. پاره بالايي به شكل اورانوس (اسمان) در امد و پاره زيرين زمين (گِه) گرديد . از انها همچنين خدايي دو پيكره برخاست ... )
همچنين در اشعار آريستوفانس شاعر كمدي نويس يونان باستان به زبان پرندگان در نمايشنامه خود درباره عقايد اورفوس ميگويد كه : « نخست خائوس و نوكْسْ (شب) و اربوس سياه و تارتاروس فراخ بودند نه زمين نه اسمان (اورانوس)وجود نداشتند ، در سينه نامحدود اربوس،شب سيهبال، نخست، بيضه باد را زاييد ، و از اين در دايره فصلها ، عشق (اروس) پر اشتياق بيرون امدكه پشتش از بالهاي زرين ميدرخشيد و همانند بادهاي چرخنده بود. چون اروس با خائوس تيره بالدار در تارتاروس فراخ در اميخت نسل ما (ادميان) رابيرون كشيد و نخست بار انرا به روشنايي آورد. پيش از آنكه اروس همه چيز را در هم مي اميزد ، نسل مرگ ناپذيران وجود نداشت ، اما چون يكي با ديگري در اميخت اورانوس پديد امد و اوكئانوس و كه و نسل همه خدايان فرخنده فنا ناپذير. بدين سان ما بس كهنترين همه آفريده هاي فرخنده ايم. »
انچه در اين گزارشها و تصويرهاي گوناگون منسوب به اورفيكهاي ديده مي شود كوششي است براي اينكه به نحوي اغاز پيدايش هستي و سرچشمه هاي نخستين چيزها نشان داده شود. اما اين مسئله كه ايا اين نظريات و عقايد، براستي پيش از پيدايش نخستين جوانه هاي انديشه و جهان بيني فلسفي در يونان وجود داشته است، موضوع اختلاف نظر ميان محققان است. اشار كرديم كه سرچشمه بشتر انها از قرنهاي پنجم و چهارم پيش از ميلاد پيشتر نميرود. آريستوفانس در حدود سال 414پ.م نمايشنامه پرندگان را نوشت. بقيه گزارشها جوانتر است و بنابراين ميتوان احتمال داد كه برخي از آنها زير تاثير نخستين فيلسوفان و متفكران يونان پديد آمده باشند ، يعني شكل افسانه اميز و عاميانه انديشه هاي همان فيلسوفان است و سرچشمه انها به ثئوگونياي هسيودوس باز ميگردد. در يك جا نقش اساسي به زمان و خائوس و در جاي ديگر به آب و ماده و سپس به شب واگذار ميشود. نكته تازه در اين ميان پديد آمدن بيضه ايست كه سپس به دو پاره ميشود و از ان اسمان و زمين پديد مي ايند. اما در اينكه مفهوم بيضه از خود انديشه هاي اورفيكي است ترديد هست. از سوي ديگر مفهوم يك « بيضه نخستين » در افسانه ها و جهانشناسي برخي از ملتها يافت ميشود. يكي از كهنترين انها در يكي از اوپانيشادها Upanishad يعني مجموعه گفتارها و عقايد فلسفي هنديان ميباشد كه به قرنهاي نهم تا ششم پ.م ميرسد. و چنين گفته شد كه: « در آغاز نبود؛ پديد امد؛ بر روييد؛ به بيضه اي مبدل شد؛ بيضه يك سال آرميد؛ بيضه شكسته و باز شد؛ يك نيمه از سيم بود؛ نيمه ديگر از زر؛ نيمه سيمين زمين گرديد؛ نيمه زرين اسمان؛ ... و انچه از ان زاييده شد آديتيا، خورشيد بود. »
هدف مشترك در ميان گزارشها، توضيح و تعليل چگونگي پيدايش چيزهاي نخست است. پديده هاي واقعي طبيعت در پيكره موجودهاي افسانه اي اشكار ميشوند. در كنار جهانشناسي اورفيكها، نظريات اِپي منيدس Epimenides قرار دارد كه يودموس بازگو ميكند: « اپي منيدس دو اصل نخستين را قرار داد: آثِر(هوا) و نوكتوس(شب) ... كه از انها تارتاروس بوجود امد ... و از همه انها دو تيتان پديد امدند ... كه از دراميختن انها بيضه اي بوجود امد ... كه بار ديگر از ان نسلهاي ديگر زاييده شدند. »
جهانشناسي متفكر ديگري بنام فِرِكيدس Pherekydes در دست است كه بايد در نيمه دوم قرن ششم پ.م باشد و ظاهرن نخستين متفكر يوناني بود كه به نثر روان مينوشت : « زاس و خرونوس و خثونيه Xthonie هميشه وجود داشتند. خثونيه نام گِه (زمين) بخود گرفت ، زيرا زاس، گِه را به وي چونان هديه اي بخشيد. »
در گزارش ديگر گفته ميشود : « فركيدس اهل سوروس ميگويد كه زاس، خرونوس و خثونيه بعنوان سه اصل نخستين هميشه وجود داشته اند ... و خرونوس از بذرهاي خودش آتش، دم و آب را ساخت و از اينها كه در پنج تنگه از يكديگر جدا بودند، نسل بيشماري از خدايان تشكيل شد. »
در تفسير باستاني اين گفته ها بيان ميشود كه : ‹‹ ... اما وي عناصر ديگري را ميپذيرد : زاس ،خثونيه و كرونوس(خرونوس)كه از انها منظورش اتشْ زمين و زمان است. آيثِر عامل مسلط است و زمين عنصر مسخر و زمان آن چيزي است كه جهان هستي در ان جريان دارد. ››
چنانكه ديده ميشود فِرِكيدس در اينجا سه چيز را هميشه بوده و ازلي ميداند بجاي يك اصل نخستين، سه اصل معرفي ميشوند. اما زاس Zas همان زيوس است كه از ريشه Zen بمعناي زنده است مشتق ميشود. پس زاس در اينجا ميتواند جنبش و تكاپوي زنده تعبير شود. خثونيه نام ديگري براي زمين است. در اين ميان زمان جاي دارد بدين سان ميتوان گفت كه فركيدس نيروها و پديده هاي اصلي طبيعت را به نامهاي افسانه اي ميخواند.
انديشه درباره آغاز جهان و پيدايش چيزها. پيش از ظهور تفكر فلسفي در يونان و نيز همزمان با ان بيشتر در همان مرزهاي ديني در تكاپو بوده است و هنوز عقل و انديشه نمي توانند به يكباره پوسته تيره افسانه را بدور اندازند و ازادانه با روشنايي واقعيت روبرو شوند. اين جهش در تفكر افسانه آميز بسوي انديشه كم و بيش واقع بينانه و عقلاني، نخست بار در فلسفه روي ميدهد. هر چند بي گمان ان انديشه ديني افسانه اي، مدتها خميرمايه انديشه فلسفي نيز بوده اند. اما فرق اينجاست كه با پيدايش تفكر عقلاني فلسفي درباره واقعيت يك دگرگوني كيفي، يك جهش انقلابي پديد مي ايد و انديشه فلسفي از اين راه، ان چهارچوب ديني را كه پيش از ان پهنه تكاپويش بوده است، يكبار نابود ميكند و به فضايي ازاد و گشاده گام مينهد كه در ان چيزها يا هستنده ها به نامهاي حقيقي خود خوانده ميشوند.
ياداوري
تنها نكته اي كه باتوجه به طولاني شدن مطلب بگويم اضافه شدن « بيضه » به هستنده هاي اوليه است كه شايد نشاندهنده مرحله قدرت گرفتن مردان در اجتماع و تثبيت مردسالاري باشد. تا نظر شما چه باشد؟
منتظر نظرات شما هستم.
پايدار باشيد .
تا بعد... |