با درود فراوان بر همگي
كسنوفانس ( 475 – 570 پ.م) :
اكنون ما به مرحله اي تازه از تاريخ فلسفه يونان گام مينهيم كه رنگ و اهميتي ويژه خود دارد. كوشش فيلسوفان مكتب ميلتوس تنها در راه شناختن طبيعت مادي جهان، و اصل نخستين اشيا بود. هر يك از سه متفكري كه با انديشه هايشان آشنا شديم، با شيوه خود و از راهي معين براي رسيدن به آن هدف گام برميداشتند. هيچيك از ايشان اجازه نميداد كه عقايد و سنتهاي مردم زمان به حريم انديشه فلسفي او راه يابد و نيز چنان رفتا ميكرد كه گويي با مردم زمان و خدايان، رسوم ديني و جهانبينيهاي افسانه آميز انان پيوندي نداشت و و فقط تعداد انگشت شماري از معاصران تالس، آناكسيماندروس، آناكسيمنس كه هوشي تندتر و انديشه اي ورزيده تر از ديگران داشتند، انديشه هاي آنان را ميفهميدند.
چنانكه اشاره شد محيط و شرايط زندگي اجتماعي، فضايي پديد اورده بود كه مردمان انديشمند ميتوانستند آزادانه تر فكر كنند، سخن بگويند و بنويسند. و تعاليم اين فيلسوفان در روشن ساختن نسلي بعدي تاثير بسيار داشته است و جهانبينيهاي نو هرچند در دايره اي كوچك تكاني به مغزهاي انباشته از افسانه هاي كهن ميداد و باعث گشت تا مسائلي كه پيشينيان براي انها پاسخهايي قطعي يافته بودند، دوباره به ميان آوررده شده و در جستجوي پاسخهاي نو براي انها برامدند، خود اين پديده اندك اندك ضرورتي به ميان اورده بود كه كساني پيدا شوند، و درباره خدايان و هستي انان و پيوندشان با آدميان و همچنين درباره چيزها و آيينهاي مقدس باستاني، دوباره بينديشند و سخن بگويند.
زندگي:
كسنوفانس Xenophanes در شهر كولوفون از شهرهاي ايونيا زاييده شده و مدتي نيز در انجا زيسته بود. سرگذشت وي نيز چنانكه بايد، معلوم نيست. ديوژنس مينويسد كه وي بعلت نامعلوم از زادگاه خود بيرون مانده شد ومدتي را در شهر زانكله Zankle در جزيره سيسيل و سپس در گاتانا Katana در همانجا گذرانيد. بگفته او كسنوفانس در شصتمين المپياد(540-537). چهل ساله بوده است و گزارشي ديگر به نقل از آپولودوروس، ميگويد كه فيلسوف ما در چهلمين المپياد(620-617 پ.م) بدنيا آمده و زماني دراز تا عهد كوروش و داريوش زنده بوده است. بر روي هم ميتوان گفت كه كسنوفانس ميان سالهاي 475-570 پ.م ميزيسته است.
مورخان فلسفه مدتها كسنوفانس را پايه گذار مكتب فلسفي مشهور الئا Vella-Elea ميدانستند و همچنين افلاطون و سپس ارسطو و به پيروي از انها ديگران كسنوفانس را پايه گذار مكتب الئا ميدانستند. و مطابق گزارشي از استرابون جغرافي نويس سده اول پيش از ميلاد، فقط پارمنيدس و زنون را متولد الئا ميداند و سپس سيسرو آندو را موسس مكتب الئا ميشمارد. كسنوفاس مردي بسيار سفر كرده بوده و هزينه زندگي خود را از راه روايت شعرهاي هومروس بدست مي اورد. احتمال دارد وي از الئا نيز ديدن كرده باشد اما چنانكه خود گفته است وي همه عمر را در سفر و جهانگردي گذرانده بود و سرانجام دانسته نيست كه در كجا با مرگ روبرو شده باشد. از طرفي در مغرب يونان گرايش فلسفي نو بيش از همه در پيثاگوراس ديده ميشود در حاليكه كسنوفانس زير تاثير شيوه مكتب ايونيا بوده است و انديشه هاي او تظاهر همان روح ايوني در زمينه عقايد عقايد اجتماعي و ديني يا به ديگر سخن واكنشي در برابر سنتهاي ديني زادگاه هومروس و جهان بيني او بوده است.
نوشته ها:
ديوژنس مينويسد كه كسنوفانس شاعر بوده و به وزنهاي حماسي و غيره شعر سروده و در انها شاعران باستان مانند هومروس و هسيودوس را به سبب آنچه درباره خدايان گفته اند، استهزا و سرزنش كرده است. همچنين شعري به نام درباره طبيعت بوي نسبت داده ميشود كه قطعاتي از ان باقي مانده است. در اين شكي نيست كه وي شاعري توانا بوده است كه انديشه هاي خود را كه رنگ فلسفي نيز دارد، در قالب شعر ريخته است. همچنين وي سراينده شعرهايي به نام سيلوي Silloiيا هجونامه بوده كه اصيل است و ما قطعاتي از ان را در دست داريم.
در زير به تكه هايي از گفته هاي وي اشاره خواهد شد:
« ... كسي كه جايگاهي پيشاپيش در مبازره هاي ورزشي بدست مياورد، برايش خوراكي از دارايي مردم و بوسيله دولت هديه اي كه براي او چون گنجينه كوچكي باشد فراهم ميشود. همچنين اگر وي با اسبهايش برنده شود همه ان چيزها را به چنگ مي اورد. با وجود اين شايسته انها، انگونه كه منم، نيست. زيرا دانايي ما بسي بهتر از نيروي مردان و اسبان است. اينها همه سنتهاي بي پايه است، و اين درست نيست كه نيرومندي را بر دانايي نيك برتري دهند ... بخاطر انان حكومت شهر سامان بهتري نخواهد داشت شهر تنها لذت اندكي از اين ميبرد كه مردي در ساحل رود پيسا در مسابقه هاي زورآزمايي پيروزي بچنگ اورد اين چيزها نيست كه خزانه هاي شهر را انباشته ميكند.»
«هومروس و هسيودوس همه چيزهايي را به خدايان نسبت داده اند كه در ميان ادميان ننگ و سرزنش است: دزدي، زنا و فريب دادن يكديگر.»
«اما ميرندگان(ادميان) پندارند كه خدايان زاييده شده اند و مانند ايشان جامه، آواز و پيكر دارند.»
«اما اگر گاوان، اسبان و شيران دست ميداشتند و با دستهايشان نقاشي ميكردند و مانند مردمان ميتوانستند كارها انجام دهند اسبان شكلهاي خدايان را، مانند اسبها و گاوان، همانند گاوان نقش ميكردند . پيكر انان را درست همانند تنهايي كه خود دارند ميساختند.»
«حبشيان ميگويند (خدايانشان) بيني پهن دارند و سياه رنگند . مردم ثراكيا گويند، انان ابي چشم و سرخ مويند.»
«خدايان از اغاز همه چيز را بر ميرندگان اشكار نساختند، بلكه ايشان در طي زمان جستجوكنان انچه را كه بهتر است پيدا ميكنند.»
«يك خدا هست در ميان خدايان و ادميان، كه بزرگترين است، نه در پيكره همانند ميرندگان است و نه در انديشه.»
«او (خدا) بينايي كامل، انديشه كامل و شنوايي كامل است.»
«او دور از رنج، همه چيز را با عقلش ميجنباند.»
«هميشه در يك جا ميماند و حركت نميكند، شايسته او نيست گاه و بيگاه به اينسو و انسو رفتن.»
«همه چيز از خاك است (زمين) و همه چيز در خاك پايان مييابد.»
«اين حد بالايي زمين است كه مردمان زير پاهاي خود ميبينند، و نزديك به هواست ، حد زيرين تا بي پايان به پايين ميرود.»
«همه چيز كه پديد ميايد و رشد ميكند، خاك است و اب.»
«دريا سرچشمه اب است و سرچشمه بادها، زيرا نه در ابرها (نيروي بادها پديد ميايدكه از درون به بيرون ميوزند) بدون درياي بزرگ، نه جريان رودها و نه اب باران از هوا ميبود. درياي بزرگ زاينده ابرها و بادها و رودهاست.»
«خورشيد برفراز زمين اويزان است و گرم كننده ان است.»
«انكه انرا ايريس(رنگين كمان) مينامند، ابريست ارغواني، سرخ تيره رنگ و زرد كه به چشم ميايد.»
«ما همه از اب و خاك زاييده شده ايم.»
«كسي نبوده است و هرگز نخواهد بود كه درباره خدايان و انچه كه من درباره همه چيز ميگويم، به يقين چيزي بداند، زيرا اگر هم اتفاق افتد كه كسي حقيقت كامل را بر زبان اورد، خودش هيچ چيز از ان نميداند. اما همه ميتوانند پنداري بسازند.»
«بگذار همين پنداشته شده ها، چيزهايي همانند حقيقت (تلقي شوند).»
اهميت كسنوفانس در اين بود كه سنت فيلسوفان ميلتوس را براي اولين بار در زمينه ديگري بكار انداخت و ان تفكر عقلي درباره عقايد ديني و اجتماع و سنتهاي كهن ان بود. قرنها بود كه در يونان جهان بيني و خداشناسي شاعراني مانند هومروس و هسيودوس، دلها و انديشه ها را فرا گرفته بود و بر انها فرمانروايي داشت. كسنوفانس در ان مرحله از تاريخ گسترش و پيشرفت زندگي معنوي يونانيان، پديد امد و تكاني ويران كننده به پايه هاي دين همگاني اجتماع داد. براي نسل يوناني سده پنجم پيش از ميلاد، بويژه در ايونيا كه مدتها بود نظام اقتصاد بازرگاني و نوعي دموكراسي در ان بنياد شده بود، و بدين علت نفوذ زمينداران آريستوكرات از ميان ميرفت يا ناتوان ميشد، خداشناسي هومروس و هسيودوس، نميتوانست دست نخورده برجاي بماند. ديگر خدايان هومروس نميتوانستند در قله كوه اوليمپوس با ارامش و اقتدار، به زندگي هوس اميز خود ادامه دهند.
واحد و خدا :
هسته مركزيي كوشش فلسفي در ميلتوس، در انديشه كسنوفانس به شكل ديگري اشكار ميشود. اصل نخستين و سرچشمه همه هستنده ها و پديده ها يكي بيشتر نبود، خواه اين واحد متعين و محسوس باشد، خواه نا معين و نامحدود همين كوشش را كسنوفانس در شكل مجردتر و كليتر بكار ميبرد، بدين سان كه واحد را جانشين آرخه يا اصل نخستين ميكند، و انرا خدا مينامد. اين گفته سبب شده است كه بعضي از محققان قديم و جديد، اين فيلسوف را پايه گذار خداشناسي تازه و هوادار يكتا پرستي بدانند. ارسطو نخستين كسي است كه مينويسد: « كسنوفانس كه نخستين هوادار نظريه واحد بود ... با نظر انداختن به همه جهان ميگويد كه واحد، خداست.» اين تفسير بر اساس گفته خود فيلسوف است كه خدا : «يكي و در ميان خدايان و ادميان بزرگترين است.»
كسنوفانس نخستين متفكر يوناني است كه به نظام تاريخي خدايان و سنتهاي ديني حمله ميكند. نخست هومروس، بعنوان پايه گذار و پير پرستشگاه ان خدايان استهزا ميشود. و براي فيلسوف ما ادميان در هر جايي از جهان كه هستند، خدايانشان را بشكل خود ميسازند پس تصوراتي كه هومروس از خدايان داشته است و مردمان نيز مطابق با گفته هاي او اموخته اند همه بايد دور ريخته شود.
اما مقصود كسنوفانس از كلمه خدا (ثِئوس) چه بوده است؟ دشوار ميتوان باور داشت كه مفهوم اين كلمه انگونه كه نزد ما و حتي يونانيان عصر افلاطون و ارسطو، معني ميدهد، براي كسنوفانس نيز روشن بوده است. گفته ارسطو، كه در بالا اشاره شده، نشان ميدهد كه خدا براي گسنوفانس، ميتوانسته است نظام هستي يا وحدت هستي جهان باشد افلاطون در تاييد ان ميگويد كه از نظر كسنوفانس انچه ما «كل چيزها ميناميم، هستنده اي يكتاست». پس از نظر كسنوفانس هستي يكي است و سرچشمه ان يگانه است و اين اصل يگانه همان خداست، اما اين خدا همانند هيچ يك از خدايان ساخته پندار شاعران و ادميان ديگر نيست.
جهانشناسي :
«خورشيد هر روز از پاره هاي كوچكي از اتش كه گرد امده اند، پديد ميايد. زمين نامحدود است و نه هوا و نه اسمان انرا احاطه نكردند. بيشمار خورشيدها و ماهها وجود دارند و همه چيز از خاك است.»
«خورشيد و ستارگان از ابرها پديد ميايند.»
«خورشيد ابرهاي اتش گرفته است كه از تبخير رطوبت گرد امده است و با هم را تشكيل ميدهند.»«بسياري خورشيدها و ماهها مطابق با اقليمها، ناحيه ها و منطقه هاي زمين وجود دارد، و در هنگام معيني قرص خورشيد در قسمتي از زمين كه ما ساكن در ان نيستيم، دور ميفتد، و چنانكه گويي در سوراخي ميفتد، كسوف را نشان ميدهد.»
«خورشيد در فضاي نامحدود پيش ميرود، اما بنظر ميرسد كه در دايره اي حركت ميكند، بعلت دوري مسافت ان.»
«ماه توده ابري متراكم شده است و ناپديد شدن ماهيانه ان در نتيجه خاموش شدن ان روي ميدهد.»
«اذرخشها از انراه پديد ميايند كه ابرها در نتيجه حركت خود درخشان ميشوند.»
«همه اين پديده ها تجمعها يا حركتهاي ابرهاي اتش گرفته است.»
حقيقت :
بعقيده كسنوفانس، ادمي هرگز نميتواند به حقيقت كلي برسد وانچه وي ميپندارد كه تمام حقيقت است، در واقع جز سايه اي از ان در پندار و انديشه ادمي نيست. معرفت براي انسان تدريجن دست ميدهد. خدايان حقيقت را يكباره به انسانها اشكار نكرده اند، بلكه ادميان با كوشش، اندك اندك و با گذشت زمان حقايق را بوسيله تلاش و جهد عقلي و فكري و از راه مشاهده و ازمايش به چيزهايي از واقعيت اشيا و جهان بدست مي اورد. بنابراين انچه كه كساني مانند هومروس و هسيودوس درباره خدايان و جهان گفته اند، الهام خدايان به ايشان نبوده است. در اينباره سيسرو ميگويد: «كسنوفانس تنها كسي است از ميان كساني كه هستي خدايان باور دارند، كه اعتقاد به الهام و پيشگويي را از پايه نفي كرده است.».
ياداوري :
درباره كسنوفانس نكات زير را ميتوان بعنوان خلاصه برگزيد:
1- كسنوفانس در شهر كولوفون از شهرهاي ايونيا زاييده شد.
2- تعدادي از مورخان فلسفه و همچنين افلاطون كسنوفانس را پايه گذار مكتب فلسفي مشهور الئا ميدانستند.
3- كسنوفانس شاعر بوده و به وزنهاي حماسي و غيره شعر سروده و در انها شاعران باستان مانند هومروس و هسيودوس را به سبب آنچه درباره خدايان گفته اند، استهزا و سرزنش كرده است وي انديشه هاي خود را كه رنگ فلسفي نيز دارد، در قالب شعر ريخته است.
4- كسنوفانس واحد ويگانگي را جانشين آرخه يا اصل نخستين ميكند.
5- كسنوفانس نخستين متفكر يوناني است كه به نظام تاريخي خدايان و سنتهاي ديني حمله ميكند.
بدين سان ميبينيم كه كوشش فلسفي اكنون راهي ديگر پيش ميگيرد و با حفظ سنت و شيوه اساسي فيلسوفان ميلتوس، يعني تكيه بر عقل و انديشه و داوري انها، بكاري تازه نيز دست ميزند. فيلسوفان نه تنها به مطالعه و پژوهش در طبيعت ميپردازند، بلكه درباره زندگي اجتماعي ايينها و باورهاي ديني و سرانجام دين و خدايان نيز ميانديشند بدين سان ايينها ، باور ديني ، خدايان و اساطير را به حوزه تعقل و انديشه بشري وارد ميكنند.
پايدار باشيد.
تابعد ... |