با درود فراوان بر همگي
هراكليتوس قسمت دوم جهانبيني هراكليتوس:
نخستين چيزي كه ما در گفته ها يا عقايد هراكليتوس با ان روبرو ميشويم ابهام معاني برخي از انهاست؛ زيرا چنانكه پيش از اين اشاره شد شيوه نوشتن وي پيچيده و گاهي اشاره اميز است. در گزارشي از ديوژنس عقايد وي چنين بيان ميگردد: «چنين است خلاصه اي از عقايد كلي او: همه چيزها از اتش تركيب يافته اند و در ان تحليل ميروند، همه چيزها مطابق با سرنوشت پديد ميايند و هستنده ها بوسيله جريانهاي متضاد هماهنگ ميشوند توضيحات او در ايجاز و سنگيني بي مانند است... اتتش عنصر اصلي است و همه چيزها مبادله اي براي اتشند و در اثر رقيق شدن يا متراكم شدن ان پديد ميايند اما در اينباره توضيح روشني نداده است همه چيزها در اثر كشاكش اضداد بوجود ميايند و مجموع انها مانند رودخانه اي در جريان است. همه چيز محدود است و جهان يكي است، كه بتناوب از اتش زاييده ميشود و بارديگر بوسيله سوخته شده ازميان ميرود و اين در دوره هاي معين جاودانه ادامه دارد و مطابق با سرنوشت روي ميدهد در ميان اضداد. انكه بپيدايش ميانجامد جنگ و ستيزه نام دارد و انكه منتهي به حريق جهاني ميگردد، توافق و صلح ناميده ميشود وي دگرگوني را راه بسوي بالا و بسوي پايين نام ميدهد و جهان بدينوسيله پديد ميايد.»
از سوي ديگر به احتمال زياد انچه ديوژنس درباره عقايد هراكليتوس ميگويد گزارشهايي است كه ار پيروان مكتب رواقيان رسيده است؛ زيرا چنانكه ميدانيم رواقيان هراكليتوس را پيشرو عقايد خود ميشمردند و كوشش داشتند كه نظريات خود را با عقايد اصولي وي در هم اميزند و در انها پشتيبان بجويند و بنابر اين انديشه هاي ويرا هماهنگ و مطابق با نظريات خود تفسير ميكردند. مثلن موسس مكتب رواقي، زنون نظريه لوگوس و نيز نظريه حريق جهاني را به هراكليتوس نسبت ميدهد.
هراكليتوس پيش از هرچيز از تلقي مردمان نسبت به جهان و حقيقت و هستي انتقاد ميكند و فهم انها را كودكانه، ناقص و بي ثمر ميشمرد و براي خود پيامي ميپندارد كهراز جهان هستي در ان نهفته است و در واقع ناموس يا قانون همگاني و كلي هستي را دربر دارد وي از اين حقيقت يا قانون هستي به لوگوس تعبير ميكند و ميتوان گفت كه لوگوس در نزد هراكليتوس عقل جهان يا قانون جهاني كلي و همگاني است كه بر هستي فرمانرواست و در همه چيز و همه جا اشكار است.و پديده هاي هستي مطابق با ان و گويي به فرمان جريان دارد. و مردمان چون خوابيدگان، كه از انچه در خواب ميبينند اگاه نيستند، از اين قانون اگاه نيستند ايشان نيز پديده هاي هستي را مينگرند و زندگي خودشان را در چارچوب همين قانون بپايان ميرسانند اما از چگونگي و ساختمان ان اگاهي ندارند. و راه حل وي اينست كه مي گويد: دانايي در اين است كه به لوگوس گوش كنيم و همسخن شويم كه همه چيزها يكي است پس نخستين هسته فلسفه هراكليتوس اين است كه هستي در عين كثرت، واحد يا يكي است.
وي ماهيت كثرات را در وحدت اضداد و كشاكشهاي انها ميداند و خود اين جريانهاي متضاد يا كشاكش اضداد وحدتي پديد مياورد. و چنانكه خود ميگويد: «تناقض، توافق است و از چيزهاي ناموافق زيباترين هماهنگي پديد ميايد.» هستي انبوهي از اضداد و تناقض است كه پيوسته با يكديگر در كشاكشند و انچه ما در هستي مييابيم يك هماهنگي و يگانگي است كه در ميان عناصر و جريانهاي متضاد كه در جدالي جاويدانند، روي ميدهد پس تناقض و تضاد در هستي همان لوگوس يا قانون جهاني جاويدان است.
دگرگوني-صيرورت
اكنون به دومين هسته اساسي انديشه هراكليتوس ميرسيم. گفتيم كه هستي عبارت است از تلاش و كشاكش پيوسته و جاويدان در ميان عوامل و جريانهاي متضاد و دگرگوني و تبديل انها بيكديگر و بدينسان هستي و پديده هاي ان، جهان و چيزهايي كه در ان است، نميتوانند يكبار و براي هميشه ساخته و پرداخته شده باشند. سكون در هستي نميتواند باشد. پس هنگاميكه جنگ و كشاكش در ميان اضداد، قانون كلي و همگاني هستي است، جهان بايد پيوسته و همواره در دگرگوني باشد، در حركت باشد و اين جنبش بايد جاويدان باشد. بتعبير ديگر، هستي ، در شدن است يعني هرچيز، چنانكه هست در دگرگوني است، در هر لحظه چيزي غير از خود ان است. هر چيز، در هر لحظه، در راه چيزي ديگر شده است. اين نكته يكي از مهمترين جنبه هاي فلسفه هراكليتوس بشمار ميرود. اين نكته را، هرچند گفته هراكليتوس نيست، ديگران به اين شكل تعبير كرده اند كه: «همه چيز در گذر است.» يعني انچه بنظر ساكن ميرسد، در واقع در جنبشي پيوسته و نهاني است، تغيير ميكند وي اين جريان و جنبش پيوسته را در هستي و مظاهر بانبه شكلهاي گوناگون تعبير ميكند در يكجا ميگويد: « كسانيكه كه در يك رودخانه گام مينهند، ابهاي ديگر و ديگري بر رويشان جريان دارد.» و در جايي ديگر: « نميتوان دوبار در يك رودخانه ايپا نهاد. پراكنده ميشود و بار ديگر بهم گرد ميايد، نزديك ميگردد و دور ميشود.» وي انديشه گذرا بودن، ناپايداري و نا استواري همه چيز را به جريان اب رودخانه تشبيه ميكند كه پيوسته تازه ميشود ودر هر لحظه، در هر نقطه ابهاي تازه جانشين ابهاي لحظه پيش ميشود و اب رودخانه بدينسان در هر لحظه، غير از اب رودخانه در لحظه پيش است. پس انچه ساكن و بي دگرگوني بنظر ميرسد نهاني در تغيير، جريان و چيزي ديگر شدن است و در اين جريان و گذر دائم چيزها، اضداد بيكديگر مبدل ميشوند و اين قانون چه در جهان اشيا و چه در جهان ادميان و جانداران ديگر راست ميايد. بدينسان ميتوان هراكليتوس را يكي از نخستين پايه گذاران مفهوم ديالكتيك دانست كه در قرن گذشته در فلسفه هگل و سپس در جهانبيني ماركس ديده ميشود.!
جهانشناسي:
اتش در نظام فلسفي هراكليتوس عاملي بسيار مهم و رهبري كننده است. نكته اينجاست كه ايا وي اتش را عنصر نخستين يا ارخه براي هستنده ميدانسته يا خير. بر طبق گفته خودش (نكته شماره 10) اتش نميتواند هستنده هاي ديگر را پديد اورد بلكه انرا بهترين نمونه اي مييابد كه نظريه جريان و سيلان و دگرگونگي پيوسته اشيا را بوسيله و چگونگي محسوس ان نشان دهد. از نكته10 چنين تعبير ميشود كه جهان هستي افريده و ساخته نيرو يا نيروهايي وراي اين جهان نيست، بلكه ازلي و ابدي است؛ سپس نمونه وجودي انرا به اتشي همواره فروزان و زنده تشبيه ميكند كه پيوسته مقداري در افروختن است و اندازه اي در خاموشي. اتش همواره سوخت ميگيرد و انرا بشكل شعله، روشنايي و گرما مبدل ميسازد و نيز مقداري را بشكل دود پس ميدهد. اتش همه چيز را در كام خود ميكشد و دگرگون ميكند اين جريان گرفتن و پس دادن، به اتش دوام و ثبات ميبخشد، و دگرگوني پيوسته و دائم انرا از چشم ما پنهان ميدارد از سوي ديگر در جريان تغيير يك هماهنگي ميان انچه گرفته است و انچه پس ميدهد، پديد مياورد و بدينسان مظهر ان قانون جهاني لوگوس ميتواند باشد. ديوژنس گزارش ميدهد كه: «وي دگرگوني را راه بسوي بالا و لسوي پايين ناميد كه جهان بدين وسيله پديد ميايد. اتش چون متراكم ميشود بشكل رطوبت در ميايد و اين چون فشرده شود اب پديد ميايد. اب منجمد به خاك مبدل ميشود وي ميگويد اين راه بسوي پايين است. بار ديگر خاك ابگون ميگردد و از ان اب پديد ميايد و از اين بقيه چيزها.وي تقريبن همه چيز را به تبخيري از دريا باز ميگرداند و ميگويد اين راه بسوي بالاست. تبخيرهايي هم از دريا و هم از زمين روي ميدهد انها كه از درياست درخشان است وپاك و انها كه از زمين است، تيره است.اتش از تبخيرهاي درخشان مايه ميگيرد و افزايش مييابد و رطوبت از انهاي ديگر ... روز و شب، ماهها، فصلها، سالها، بارانها، بادها و مانند اينها همه در اثر تبخيرهاي گوناگون پديد ميايند بدينسان كه تبخيرهاي درخشان كه در دايره خورشيد شعله ور ميشوند روز را بوجود مياورند اما تبخيرهاي ضد ان، چون غلبه يابند، شب را ايجاد ميكنند.»
پايدار باشيد.
تابعد ...
|