با درود فراوان بر همگي
پيثاگوريان ( فيثاغورسيان) – قسمت دوم
:روح در نزد فيثاغورسيان
پيش از اين گفته شد كه هم خود پيثاگوراس، هم پيروان و وابستگان به مكتب وي در ايين خود به مسئله روح و سرنوشت ان اهميت بسيار دادند و مهمترين مسئله براي انان زايش دوباره بوده است كه ترجمه دقيق اصطلاح يوناني پالين گِنسيا است كه انرا بعدها به كلمه تناسخ كه معادل پارسي ان ننگسار است ترجمه كرده اند، ودر حقيقت اصطلاحي است كه نويسندگان بعدي يونان انرا ساخته اند و در مقابل كلمه يوناني متِمپسوخوسيس ميباشد، و ديديم كه اصل اين عقيده، يعني بازگشت روحها به بدنهاي ديگر چه از ان حيوان و چه انسان به خود پيثاگوراس بازميگردد. از سويي ديگر نظريه روح و ماهيت ان در ميان پيثاگوريان شكلها و تعبيرهاي گوناگون گرفته است و بيشك يكي از علتهاي اين اختلافها را ميتوان تاثير انديشه ها و نظريات ديگران دانست. ارسطو عقايد انان را دراينباره، چنين گزارش ميدهد: «نظريه پيثاگوريان نيز ظاهرن همين مقصود را دارد؛ زيرا بعضي از ايشان گفتند كه روح پرزهايي در هواست و ديگران گفتند كه روح چيزي است كه ان پرزها را به حركت مياورد، ايشان بدان علت از پرزها سخن گفتند كه انها پيوسته در حركت بنظر ميرسند، حتي هنگاميكه سكون كامل وجود دارد»
«يك نظريه ديگر درباره روح به ما منتقل شده است ايشان ميگويند كه ان يكنوع هماهنگي است، زيرا هماهنگي اميزشي از از اضداد است و بدن ما از اضداد ساخته شده است»
«چنين و چنان حالتي از اعداد...ديگري روح و عقل است.»
مشكل اينجاست كه نميتوان گفت صاحبان، انها را در چه زمان و چه مرحله اي از گسترش انديشه هاي پيثاگوري ميتوان جاي داد. نظريه نخست كه روح را مانند پرزها ميداند با نظريه اعداد پيوستگي دارد، يعني واحدهايي كه داراي امتداد مكاني اند. و نظريه دوم كه اشاره به هماهنگي(هارمونيا) ميان اضداد ميكند از اين نظريه نتيجه ميشود كه، تندرستي نتيجه تساوي يا برابري اندازه ها در ميان نيروهاي متضاد بدن، مانند سرما، گرما، خشكي و رطوبت است؛ و از سوي ديگر با نظريه هارمونيا در موسيقي نزد پيثاگوريان و در نتيجه با نظريه اعداد ارتباط دارد زيرا بنابر گزارش سوم ايشان براي هر يك از معاني مجرد نيز مانند عدل، عقل و روح عددي ميدانستند و مثلن روح يا عقل برابر عدد يك بوده است.
يكي از بهترين و روشنترين توصيفهايي كه از روح بنابر نظريه هماهنگي بيان شده است، در نوشته افلاطون بنام فايدون مييابيم. در انجا سيمياس شاگرد فيلولائوس هنگام گفتگو با سقراط درباره روح چنين ميگويد: «سيمياس گفت: مقصود من اين است كه ميتوان همين را درباره هماهنگ كردن زههاي الت موسيقي(چنگ) گفت: اينكه هماهنگي چيزي ناديدني و غير جسماني و سخت زيبا و اسماني است، ودر چنگ كوك شده جاي دارد، در حالتي كه خود الت موزيكي و زههاي ان مادي و جسماني و مركب و زميني است و خويشاوند با انچه كه فناپذير اند. اكنون فرض كن كه اين الت موزيكي شكسته است يا زههاي ان بريده يا كنده شده است بنابر نظريه تو، هماهنگي بايد همچنان وجود داشته باشد{سقراط به فناناپذيري و پايداري روح پس از مرگ اعتقاد دارد}، و نميتواند از ميان رفته باشد؛ زيرا نميتوان تصور كرد كه چون زهها بريده شوند، خود الت موسيقي و زهها كه طبيعتي فناپذير دارند بايد همچنان موجود باشند و هماهنگي كه سهيم است و خويشاوند، با انچه اسماني و مرگ ناپذير است، ديگر نبايد وجود داشته باشد پيش از انچه فنا پذير است از ميان برود. نه، تو ميگفتي كه هماهنگي بايد در جايي كه چنانكه بود، وجود داشته باشد، و چوب و زهها پيش از انكه چيزي روي دهد خواهند پوسيد، سقراط! من اينرا بدان علت ميگويم كه همانگونه كه فكر ميكنم تو خود اگاهي، ما پيثاگوريان نظريه اي از روح داريم كه بيش و كم چنين است: بدن ما در كشش معني ميان حدهاي نهايي گرم و سرد، و خشك وتر و مانند اينها، بهم نگه داشته شده است و روح ما يكنوع اميزه و هماهنگي اين چيزهاست كه به نسبت برابر باهم مركب شدند. خوب، اگر روح واقعن يك هماهنگي است، اشكار است كه به محض اينكه كشش بدن ما پايين ايد يا از حد خاصي افزايش يابد روح بايد از ميان برود؛ هر چند اسماني است؟ درست مانند هر هماهنگي ديگري، چه در اوازها و چه در هر فراورده هنري يا صنعتي، هر چند در هر يك از اينها بقاياي مادي زمان طولانيتري ميمانند، تا اينكه سوخته يا پوسيده شود. پس تو براي ما پاسخي به اين استدلال پيدا كن، اگر كسي اصرار ورزد كه چون روح اميزه اي از اجزا جسماني است، پس نخستين چيزي است كه در انچه ما مرگ ميناميم، از ميان ميرود.»
مشخص نيست اين توصيف و تعبير از روح چه اندازه زاييده فكر خود سيمياس و چه اندازه مشتق از تعاليم استادان وي ازجمله فيلولائوس است، اين پيداست كه چنين تفسير و تعبيري از روح در پايان پنجم پ.م در ميان پيثاگوريان وجود داشته است، هر چند با نظريه پيثاگوري بقاي روح فردي و دوباره زاييده شدن در قالبهاي ديگر، متناقض است.
ادامه دارد...
پايدار باشيد.
|