نويسنده وبلاگ هيچ مسئوليتي در مورد مطالب ارائه شده در لينكها را ندارد


دريغ است ايران که ويران شود

وبلاگ جايگزين

 

فلسفه براي همه

 

مقالات فلسفي

 

  نيازمنديها   


 Gooooogle

Yahooo

goooya

goooooya

 

توانا

بلاگر

تكتاز

پاياب

كتابان

دانلود

 گو يـــا

نشريات

گفتمان

پارسيك

ويکي‌پديا

دستچين

ايران مانيا

جستجوگر

لينکستان

سلامتيران

سينما تئاتر

پرشين بلاگ

ايران فرهنگ

پي سي وورد

كتاب سياوش

 كتابهاي رايگان

فروشگاه  كتاب

كتابخانه   گلشن

پايگاه جامع پزشكان

 

 

 

فيلتر شكن

 

بهترينها

فوت و فن

مخالف فيلترينگ

 

**بروز شده در 860324*

 

فيلتر شكن   1
فيلتر شكن 2
فيلتر شكن 3
فيلتر شكن 4
فيلتر شكن 5
فيلتر شكن 6
فيلتر شكن 7
فيلتر شكن 8
فيلتر شكن 9
فيلتر شكن   10
فيلتر شكن 11
فيلتر شكن 12
فيلتر شكن 13
اخريشه نگن كم آورد

 

لينكهاي ويژه زنان

 

شبكه  زنان  ايراني

سايت خبري  زنان

تريبون  فمنيستي

مجله ايران  گوهر

زنان -- كمونيست

بنياد پژوهش  زن

زنان فاتحان فردا

زنان -- گزارشگر

انجمن حق زنان

زنان -- عصرنو

زنان -- فوروم

راديو قاصدك

زنان -- كارگر

شوراي زنان

زنان مترقي

ايران  دخت

انتخاب زنان

زنان -- آينه

آزادي  زن

مجله زنان

فمنيست

پيام زن

هستيا

كمپين

راوا

زن

 

-------------

 

آهو

گلناز

عمق

زنانه ها

ايزد بانو

ني و ناي

رهاي آبي

زن نوشت

زنان آزاده

جنس  دوم

من  يك  زنم

امشاسپندان

زن تمام شده

مجله دوستي

مرد فمنيست

خورشيد خانم

چگونه زن شدم

قصه هاي يك زن

من مسلمان بودم

اين  يك  زن  است

جنسيت    گمشده

و زن به دوردست نگاه كرد

 

مهشيد اميرشاهي

منيرو  رواني پور

ليلي  فرهادپور

نيلوفر بيضايي

سارا درويش

نسرين پرواز

شادي صدر

 

لينكهاي ويژه دگرباشان

 

حزب   سبز   ايران

هومو اوروتيسم

پي جي ال او

خانه  دوست

همبستگي

ايران جوان

هومان

صلح

 

 

كه مازندران شهر ما ياد باد

هميشه برو بومش  آباد  باد

نيازمنديهاي مازندران

 

دانشگاه علوم پزشکي بابل

موسسه مطالعاتي خزر

دانشكده فني ساري

هواشناسي استان

دانشگاه مازندران

آموزش و پرورش

مخابرات استان

اخبار  مازندران

روزنامه بشير

اخبار شمال

شمال نيوز

مازند نومه

مازندران

تبرستان

بابل نت

پارپيرار

روجين

بابل

 

وبلاگهاي مازني

 

آبگينه

سجرو

لي سر

امه ريکا

پژوهش

سوادکوه

دوزاغين

ساري نت

بابل  بازار

سكتور صفر

آيينه  انديشه

شهر بهار نارنج

سازمان توسعه بابل

مجتمع نوشيرواني بابل

يادداشتهاي  يك  ساروي

اطلاع رساني رسمي بابل

 

بندپي

 

گليا

گريوده

مازرون

كاشيكلا

فلور بندپي

زيست  بندپي

 

نشريات

 

 

نيازمنديهاي اقتصادي

 

روزنامه

سرمايه

اقتصاد پويا

عصر اقتصاد

جهان اقتصاد

صبح  اقتصاد

دنياي اقتصاد

ابرار  اقتصادي

 

 

بورس

بورکس

ايران هير

ABC تهران

تالار  بورس

ايران  بورس

خدمات بورس

شبکه خبري بورس

 

 

کانون سهامداران حقيقي

کارگزاري بانک ملي

آخرين تحليل بورس

تحليلهاي بورسي

گفتگوي بورسي

اطلاعات بورسي

كارگزاري راهبرد

لينكستان بورس

کارگزاري مفيد

بهروز شيدايي

پارس آتي نگر

سهامدار جزء

الفباي بورس

گلچين سهام

ميهن بورس

ايران تحليل

بورس نيوز

بورس نگر

بازار مالي

آبان  بروکر

آريا  سهم

پشت آينه

بورسنا

مشعل

 

Bloomberg

kitcometals

basemetals

بورس فلزات لندن

بورس فلزات تهران

بورس کشاورزي ايران

بازار اوليه  - فرابورس

 

 

 

تحليلهاي اقتصادي

ايران  اکونوميست

اقتصاد براي همه

اقتصاد خودموني

نوشته هاي  من

بورس طلا و ارز

اقتصاد در تبريز

اقتصاد ايران

سي ينا

رستاک

 

 

تازه هاي بورس و اقتصاد

 

 

 
 


فيلتر

فيلترشکن

فيلتر شکن

آنتي

انتي

آخر

آخرين

اخر

اخرين

جديد

جديدترين

ضد

فيلترينگ

پراکسي

 

 
فلسفه براي همه


Friday, March 11, 2005

با درود بر همگي

امپدوكلس – قسمت دوم
تكه هايي از كتاب «درباره طبيعت»

1- اي خدايان، شما ديوانگي (مردمان) را از زبان من دور كنيد و از دهان پرهيزكار من بگذاريد كه جويبارهاي پاك فروريزد! به تو نيز اي موس(الاهه) كه خواستگاران فراوان داري، اي دوشيزه سپيد بازو، التماس ميكنم كه با راندن ارابه فرمانبر افسار من(به جايگاه) تقوي، بگذار انچه را براي زادگان يكروزه(انسانها) مجاز است بشنوم. ترا گلدسته هاي ستايش و افتخار از سوي ميرندگان وادار نميكند كه انها را از ايشان بپذيري، براي اينكه چيزي بيش از انچه قانون مقدس مجاز كرده است، جسورانه بر زبان اوري و بدين سان بر بلندترين قله دانايي بنشيني.
اكنون بيا و با هر يك از افزارهاي(ادراك) هر چيز اشكار را درست بنگر و به بينايي بيشتر اعتماد مكن تا به شنوايي، يا به گوش بلند اواز خود بيشتر مطمئن مباش تا به گواهي روشن زبان(چشايي يا ذائقه) و از اطمينان به اندامهاي ديگر نيز در هر جا گذرگاهي به سوي ادراك هست، خودداري مكن، بلكه به هر چيز آشكار بينديش.
2- اما به بهتران ايمان نداشتن بسي خوي بد نهادن است. اما تو همانگونه بياموز كه موس(الاهه راهنما) شايسته اعتماد ما فرمان ميدهد، پس از اينكه اين سخنان در ژرفاي دلت از غربال بگذرد.
3- نخست از چهار ريشه همه چيزها بشنو: زيوس درخشنده، هِرِه زندگي بخش، آيدونيوس و نِستيس كه با اشكهاي خود سرچشمه هاي آدميان را روان ميسازد.
4- آخشيجان(عناصر): نازاييده شده.
5- هيچيك از همه چيزهاي ميرا، زايش ندارد و هيچ پاياني هم در مرگ ويران كننده نيست. بلكه تنها آميزش و جدايي آميخته شده هست. زايش ناميست كه آدميان بدانها نهادند.
6- اما ايشان، هنگاميكه نور و هوا بهم مياميزند و بشكل ادمي در ميايند، يا جنس جانوران وحشي يا گياهان يا پرندگان، ميگويند اينها زاييده شده اند و هنگاميكه اينها(عناصر) از يكديگر جدا ميشوند انرا مرگ بداختر(مينامند) انچه را درست است نميگويند. اما من نيز به پيروي از رسم معتاد همين(نامها) را بكار ميبرم.
7- ابله كودكان! زيرا انديشه هاي دوررس ندارند، چون پديد امدن چيزي پيش از اين ناموجود را انتظار دارند، يا اينرا كه چيزي بميرد و همگي از ميان برود.
8- زيرا از انچه كه به هيچ روي هستنده نيست پديد امدن چيزي ممكن نيست، و اينكه هستنده نيز بكلي از ميان برود، انجام ناپذير و ناشنيده است؛ زيرا هميشه در همان جايي خواهد بود كه يك بار در ان استوار شده است.
9- در كل هيچ چيز نه تهي نه لبريز است.
10- در كل، ههيچ چيز تهي نيست. پس از كجا چيزي ميتواند بر ان افزوده شود؟
11- من از يك دوگانه مي اگاهانم: يكبار چنان ميگردد كه تنها واحد از كثرت باشد گاه ديگر باز از هم جدا و كثرتي پديد امده از واحد است. پيدايش چيزهاي فناپذير دوگانه و مرگ انها نيز دوگانه است. زيرا بهم گردامدن همه انها (يعني آخشيجها يا عناصر) چيزي را پديد مياورد و نيز تباه ميكند. ديگري كه پرورش يافته، بار ديگر كه اين چيزها از هم جدا شوند پراكنده ميگردد، و اين مبادله همواره و پيوسته، هرگز باز نميايستد. يك زمان در اثر مهر(عشق) همه چون يكي بهم ميپيوندند، زمان ديگر در اثر افند(ستيزه) نافرخنده از هم جدا ميشوند. بدينسان تا انجا كه واحد اموخته است كه از كثرت پديد ايد و بار ديگر از واحد راكنده شده، كثرت روي دهد، انها(چيزها) پديد ميايند، دورانشان پايدار نيست، اما از انجاكه مبادله انها هرگز باز نمياستد، هميشه بيحركت همواره در دايره اي هستند.
12- يك زمان چنان ميگردد كه تنها واحدي ناشي از كثرت است.درزمان ديگر ازهم جداميشود تاكثرتي ناشي از واحد باشد.اتش و اب و خاك و فرازاي نامحدود هوا و همچنين افند نفرين شده جدا از انها با وزن يكسان در همه جا و عشق(مهر) در ميانه با درازا و پهناي يكسان.
13- اينها(آخشيجها) همه همسانند و در پيدايش همسنند. اما هريك فرماني ديگر دارد و هر يك داراي خوي ويژه اي است، ودر گردش زمان هريك به نوبت تسلط مييابد. در كنار اينها هيچ چيز پديد نميايد و هيچ چيز از ميان نميرود زيرا اگر انها پيوسته از ميان ميرفتند اصلن ديگر نميبودند. و چه ميتوانست اين كل را افزايش دهد؟ و از كجا ميامد؟ و نيز چگونه انها از ميان ميرفتند؟ زيرا هيچ چيز بي انها نيست. نه، تنها انها هستند. اما چون درهم ميدوند، گاه اين چيز پديد ميايد، گاه انچيز و همواره و هميشه همانند.
14- اين (كشاكش دو نيروي عشق يا مهر و افند) در توده اندامهاي ادميان فناپذير اشكار است. يكزمان بوسيله مهر همه اندامهايي كه نصيب تن شده اند، در قله شكوفاي زندگي، در يكي بهم ميپيوندند، و در زمان ديگري گسسته شده، در اثر نيروهاي بدكار افند، هريك جدا مانده، بر شكستگيهاي ساحل زندگي سرگردان ميشود، و همچنين است براي بوته هاي گياهان و ماهيان خانه در اب و درندگان كوه نشين و كبوتران معلق زنِ بالگستر.
15- انها(آخشيجها) در چرخش دايره بنوبت فرمان ميرانند و در يكديگر از ميان ميروند و در نوبت مقدر ميرويند. زيرا تنها اينها هستند، اما چون در يكديگر ميدوند انسانها و نژادهاي جانداران ميشوند در حاليكه گاه در اثر نيروي مهر در يك نظام يگانه بهم ميپيوندند، و گاه نيز در اثر نيروي نفرت اميز افند(ستيزه) هر يك از ديگري جدا ميشود تا اينكه بار ديگر در كل وحدتي هم روييده قرار گيرند. بدينسان تا انجاكه واحد اموخته است كه از كثرت پديد ايد و بار ديگر از واحد گسسته شده كثرت صورت گيرد تا به ان حد چيزها پديد ميايند. و دوران زندگيشان پديدار نيست اما تا انجا كه مبادله هميشگي انها هرگز باز نمي ايستد هميشه استوار و بيحركت در دايره هستند.
16- در انجا(دايره مهر) نه اندامهاي چابك خورشيد را ميتوان از هم جدا كرد نه نيروي انبوه زمين نه دريا را. اسفايروس(كره هستي) گرد شده چنين پابرجا در يك هماهنگي پنهاني استوار است و از تنهايي احاطه كننده خود برخوردار.
17- اما چون افند بزرگ در اندامهاي ان(اسفايروس) روييد و بزرگ شد و به هواي افتخار بيرون جهيد، چون ان زمان سرامد كه براي انها(مهر و افند) بنوبت از راه سوگندي همه جا گسترده معين شده است.
18- اكنون من به ان راه ترانه اي باز ميگردم كه پيش از اين نهاده بودم، و از گفته هايم گفته ديگري بر ميچينم- انراهي كه چون افند به ژرفترين عمق گرداب رسيد و مهر در ميانه اين گرداب جاي گرفت، انگاه همه اين چيزها بهم پيوستند تا تنها يكي باشد. نه ناگهان، بلكه به خواست خود از يكجا و جاي ديگر هريك بهم گرد امدند، و از اين درهم اميختگي، بيشمار نژادهاي ميرندگان برون امدند. اما بسي چيزها، نا اميخته در ميانه اميزنده ها برجاي ماندند، ان چيزهايي كه افند، انها را اويزان نگه داشته بود؛ زيرا ان خود را يكپارچه از همه انها به دورترين حد دايره كنار نكشيده بود، بلكه برخي از ان در درون(اسفايروس يا واحد كل آخشيجها) مانده بود و برخي ديگر از ان از اندامهاي اخشيجها بيرون رفته بود. اما به همان اندازه اي كه اين همواره به بيرون ميدويد، به همان اندازه همواره هجوم مهر انديش و جاويدان مهر سرزنش ناپذير چيره ميشد و ناگهان چيزهايي فناپذير شدند كه از پيش خود را مرگ ناپذير ميشمردند، چيزهايي اميخته شدند كه پيش از ان نا اميخته بودند با عوض كردن راههاي خود. و از اين درهم اميختگيها، بيشمار نژادهاي هستنده هاي مرگ پذير بيرون ريختند با همه گونه شكلها كه اعجوبه اي براي تماشاست.
19- و چون انها بهم گرد امدند، افند اندك اندك به بيرونترين حد بازگشت.
20- اما(گوي خورشيد) كه بهم گرد امده بدور اسمان بزرگ ميچرخد.
21- اما ان (ماه) پرتوهاي(خورشيد) را هرگاه كه از زير ان(ماه) ميگذرد قطع ميكند، و ان اندازه از زمين را در سايه ميگيرد كه به پهناي ماه درخشان چشم است.
22- اين زمين است كه شب را ميسازد، با امدن بر سر راه پرتوهاي(خورشيد).
23- بر ان(زمين) بسياري سرهاي بي گردن بيرون جستند، بازوان برهنه محروم از شانه و ساعد به هر سو ميرفتند، و چشمان تنها پرسه ميزدند. نيازمند پيشانيها.
24- اندامهاي به هرسو سرگردان و در جستجوي اميزش باهم بودند.
25- بسياري موجودهاي دوچهره با پستانهاي دو طرفه پديد امدند، بعضي از نژاد گاوان با چهره ادمي، و بعضي ديگر بيرون جستند از نژاد ادمي با سرهاي گاو، و موجودهاي دورگه نيمي مرد و نيمي زن، معمولن با اندامهاي جنسي تيره رنگ.
26- اكنون بشنو كه چگونه اتش جدا شده، جوانه هاي شبگير مردان و زنان پراشك و مويه را پديد اورد، زيرا اين گفتار نه دور از هدف است نه نااگاهانه. نخست از زمين شكلهاي ناهنجاري برخاستند كه از اب و گرما هردو سهمي معين داشتند. اينها را اتش به بالا فرستاد چون ميخاست كه به همانند خود(اتش اسماني) برسد، اما هنوز انها نه شكل اندامهايي عشق انگيز اشكار داشتند نه اواز و عضوي كه ويژه ادميان است.
27- اما سرشت(طبيعت) اندامهاي(ادميان) از هم جداست. بخشي از ان در تن مرد است(بخشي در تن زن).
28- در زهدان پاك ريخته شدند(نطفه هاي زن و مرد) بخشي از ان كه با سرما برخورده است زنان را پديد مياورد و {ان بخشي كه با گرما بر ميخورد مردان را ايجاد ميكند.}
29- زيرا بخش گرمتر شكم(رحم) پديد اورنده نر است، و بدين علت است كه مردان سيه چرده و داراي اندامهاي ستبرتر و پر مويترند.
30- اما اگر اعتقاد تو در اينباره هنوز ناقص مانده است كه چگونه از اميزش اب، خاك، و هوا، و خورشيد(اتش) اينهمه شكلها و رنگهاي چيزهاي فناپذير پديد امدند و هم اكنون نيز پديد ميايند، كه بوسيله مهر بهم پيوستند.
31- در ان هنگام كه مهر پس از اينكه خاك را در اب باران خيسانده بود، و از اينسو به انسو ميرفت، شكلها را به اتش تند داد تا خشك شوند.
32- ... گرد فانوس ان پوشش ميگذارند تا هرگونه باد را از ان دور سازد و اين پوشش نفس باد وزان را پراكنده ميكند، اما روشنايي از درون ان بيرون ميجهد، زيرا بسي لطيفتر است و با پرتوهاي زوال ناپذير بر استانه ميتابد، همانگونه نيز، در ان هنگام اتش ازلي، محدود در غشائها و پرده هاي نازك در پس دوشيزگان گردچشم(يعني مردمك چشمها) كمين كرد، و اين(پرده ها يا نسجها)بوسيله گذرگاههاي شگفت انگيز خدايي سوراخ سوراخ شده بودند و اين ابروها، ابهاي ژرفي را كه در اطراف جاري است بيرون نگه ميداشتند، اما اتش را از درون بسوي بيرون راه دادند زيرا بسي لطيفتر بود.
33- اما شعله پرلطف(چشم) فقط نصيبي اندك از خاك دارد.
34- بدينسان شيرين، شيرين را در برگرفت، تلخ بسوي تلخ شتافت، ترش بسوي ترش گراييد و گرم برسر گرم قرار گرفت.
35- همه چيز اينگونه دم و باردم دارد. همه لوله هاي بيخون گوشتين دارند كه بر سطح بدنشان گسترده شده است. و در دهانه هاي اين لوله ها، بيرونترين قسمت پوست با مسامات بسيار سوراخ شده است بدانسان كه خونرا پنهان نگه ميدارد، در حاليكه گذرگاههايي ازاد براي گذشتن هوا بريده شده است. بدينسان چون خون رقيق از اينجا واپس ميرود هوا حبابزنان با موجهاي ديوانه وار به درون هجوم ميكند، و هنگاميكه خون بالا ميجهد، هوا بار ديگر بيرون ميوزد. درست مانند هنگاميكه دختري با يك اب بردار برنجين درخشان بازي ميكند و چون دهانه هاي لوله را روي ذدست خوشتراش خود ميگذارد لوله را در اب انبار سيمگون غوطه ور ميسازد، هيچ نمي بدرون ظرف وارد نميشود، بلكه حجم هوايي كه از درون به سوراخهاي تنگ هم فشار مياورد، از ان مانع ميشود، تا اينكه دختر جريان(هواي) فشرده شده را ازاد ميكند؛ اما پس از ان چون هوا بيرون ميايد حجمي برابر ان از اب بدرون(لوله) وارد ميشود. همچنين است هنگاميكه اب ته ظرف برنجين را پر ميكند، و دهانه يا گذرگاه ان بوسيله گوشت انسان(يعني دست) مسدود شده است؛ اما اب، هواي بيروني را كه تلاش ميكند داخل شود، واپس ميزند. زيرا بر دهانه هاي سطح بالاي صافكن فشار مياورد، تا اينكه(دختر) با دست(لوله) را ازاد كند، انگاه درست دبرعكس بار پيش چون هوا(از بالا) هجوم مياورد، اب به مقدار مساوي از زير بيرون ميريزد. بهمين سان چون خون رقيق خروشان، در اندامها روي به پس بدرون حمله ميكند، جريان هوا در همان لحظه مستقيمن با موجهاي خروشان واپس ميجهد. اما چون خون بار ديگر به بالا ميجهد، مساوي با ان، هوا در بازدم بيرون ميشود.
36- بدينسان همه چيز داراي بهره اي از تنفس و بوست.
37- بدين سان همه چيز به فرمان سرنوشت(توخه) داراي هوش است.
38- (قلب) ساكن در درياي خون، كه در دو سوي مخالف در جهش است درست جايگاه چيزي است كه ادميان انرا انديشه مينامند، زيرا خون پيرامون قلب ادميان انديشه ايشان است.
39- زيرا ما خاك را بوسيله خاك ميبينيم، انرا بوسيله اب، هوا را بوسيله هواي خدايي، اما اتش را بوسيله اتش ويرانگر، مهر را بوسيله مهر و افند را بوسيله افند
.
ادامه دارد...
بادرود
__    __    __    __    __    __    __

 

مطالب قسمتهاي

 گذشته را در لينك بايگاني ميتوانيد بيابيد


بايگاني

خانه

ايميل

فلسفي

 

نگاره هاي  فلسفي

فلسفه -- باشگاه

نگرش -- فلسفي

اكسير -- فلسفي

زنده  باد  فلسفه

فلسفه  نازبانو

کافر --فلسفي

تاريخ فلسفه

فل و سفه

اند يشه

فلسفه

نيلگون

 

-------------

 

بوف

اپيستمه

شهر  خرد

فلسفه علم

فلسفه ذهن

فلسفه غرب

حسين کاجي

نيلوفر-ملکيان

ذهن  سوخته

سراي انديشه

در  آغاز  زمانه

فلسفه تحليلي

انديشه فلسفي

علي طهماسبي

سوژه در حاشيه

خودت را بشناس

انديشه در تنهايي

همه فيلسوف باشيم

انجمن  فلسفه دانشگاه قم

انساني بسيار انساني

پرسش پارسايي انديشه

 

 

پيشنهادي

 

در دفاع از سوسياليزم

از اسطوره تا واقعيت

آرشيو ماركسيست

ادبيات فلسفه هنر

آرمان  و   انديشه

منوچهر   جمالي

معنويت عقلانيت

باشگاه  انديشه

کانون  انديشه

كلوپ  انديشه

فلسفه  تاريخ

دکتر سروش

فرياد بي صدا

گروه  ملكوت

ايران باستان

توتم انديشه

انسان امروز

پيام ايرانيان

انجمن افراز

آدم  و  حوا

حوا  و  آدم

فرهنگشهر

سيپريسك

سيبستان

عصر جديد

آينده  نگر

روز سپيد

جهانبگلو

امر منفي

مريم اينا

خوابگرد

گلشن

ميلاني

اكسير

باهماد

كتابچه

دبش

افشا

 

نشريه ليبرال-دموكرات

 

مجلات فلسفي

 

خردنامه همشهري

سروش انديشه

ارغنون

ذهن

 

سايتهاي

خبري تحليلي سياسي

 

اتحاد جمهوري خواهان

فوروم سوسياليسم

همبستگي كارگري

لوموند ديپلوماتيك

كميته   اقدام

شرق انلاين

پن لاگ خبري

ايران  استار

شبكه جوان

ايران  امروز

پشت پرده

پارس  مديا

كمونيست

پيك خبري

روشنگري

راه آزادي

جبهه ملي

ايران  نيوز

هاتف نيوز

آفتاب نيوز

راه  كارگر

ايران آزاد

اخبار روز

پيك ايران

نو انديش

آذين داد

گزارشگر

نوريزاده

تبريز نيوز

گويا نيوز

صداي ما

راه توده

آريا نيوز

بروسكا

پيك نت

صبحانه

نگاه نو

فانوس

بامداد

انتخاب

رويداد

پن لاگ

بازتاب

دريچه

كومله

آشوب

نثر ما

كارگر

بهنود

ميهن

ميزان

امروز

نوروز

فردا

روزنه

پندار

داور

آينه

كار

 

-------------

 

 روزنامه هاي خبري

 

روز

ايران

شرق

اعتماد

آينده نو

حيات نو

ايران ما

جام جم

کارگزاران

همشهري

عصر آزادي

اعتماد ملي

لينك روزنامه ها

 

 

لينكهاي ادبي

 

سبز انديشان

لينك   مانيها

ايران كليدر

سمرقند

ادبكده

سخن

دوات

واژه

فروغ

قابيل

ناتور

خزه

باران

مانيها

پژواك

ماندگار

آدم و حوا

مجله شعر

گردون ادبي

كتاب سياوش

عباس معروفي

ادبيات داستاني

ادبيات  و  فرهنگ

تراوشات كثيف ذهن

شبكه ادبي   1  2  3  4  5

 

مجلات خواندني

 

لوموند ديپلماتيك

سياه و سفيد

هفت سنگ

كاپو چينو

پيك هفته

شرقيان

شهروند

گذرگاه

كارنامه

صبحانه

آلاچيق

نيمروز

بخارا

كلك

نامه

لور

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

فيلتر

فيلترشکن

فيلتر شکن

آنتي

انتي

آخر

آخرين

اخر

اخرين

جديد

جديدترين

ضد

فيلترينگ

پراکسي

Tamplate By:

  خُسن آقا
 


فلسفه براي همه