با درود فراوان بر همه همراهان
آرخلائوس
زندگي
آرخلائوس Arxelaos بزرگترين شاگرد آناكساگوراس و مشهورترين نماينده فلسفي وي بوده است. درباره زندگي او اطلاعات بسيار ناچيزي در منابع زندگي و عقايد فيلسوفان يافت ميشود. ديوژنس لائرتيوس مينويسد: «آرخلائوس از شهر اتن يا بقولي ميلتوس، پسر آپولودوروس يا بگفته بعضي ميدونوس، شاگرد آناكساگوراس و معلم سقراط بوده است. وي نخستين كسي بود كه فلسفه طبيعي را از ايونيا به اتن اورد و طبيعي(Fusikos) ناميده شد. علاوه بر اين فلسفه طبيعي به وي پايان يافت و ان نتيجه اين بود كه سقراط دانش اخلاق را وارد اتن كرد. خود ارخلائوس نيز ظاهرن به اخلاقيات پرداخت، زيرا او هم درباره قانون، نيكي و عدالت تفلسف ميكرد.» از اين گزارش پيداست كه وي از شهر اتن بوده و ديگر اينكه وي معلم سقراط بشمار ميرفت. اما اينكه فلسفه طبيعي با وي پايان يافت، درست نيست، زيرا چنانكه خواهيم ديد، دموكريتوس پس از ارخلائوس امد كه هسته اصلي فلسفه اش، فلسفه طبيعي بود.
اصول عقايد و جهانشناسي
نظريات فلسفي ارخلائوس را ميتوان در چند گزارش يافت. سيمپليكيوس ميگويد: «آرخلائوس از شهر اتن، شاگرد آناكساگوراس كه گويند سقراط با وي همنشين بوده است، كوشش ميكند كه چيزهاي ابتكاري از خود وارد جهانشناسي و موضوعهاي ديگر كند. اما همچنان اصلهاي نخستين اناكساگوراس را بدست ميدهد. هر دو عقيده دارند كه اصلهاي نخستين در شماره نامحدودند و در نوع گوناگون و مواد همبهره را اصلهاي نخستين قرار ميدهند.» همچنين هيپوليتوس گزارش ميدهد كه: «وي به يك اميزه مادي عقيده داشت همانند اناكساگوراس و اصلهاي نخستين وي نيز همانها هستند. اما وي نظر داشت كه از اغاز يك نوع آميزه اي در نوس(عقل) جاي داشته است. منشا حركت جدا شدن گرم و سرد از يكديگر بود، كه از ايندو، نخست حركت دارد و ديگري ساكن است. هنگاميكه اب مايع ميشود، به مركز جاري ميگردد و سپس سوخته ميشود و هوا و خاك پديد مييايند، كه يكي به بالا ميگرايد و ديگري در زير جاي ميگيرد. اينهاست علتهايي كه زمين چگونه پيدا شده و ساكن در مركز ايستاده است و بخش مهمي را در كل جهان هستي تشكيل نميدهد. (هوا) كه بوسيله حريق پديد امده(برهمه جهان مسلط است) و از احتراق اصلي ان، گوهر ستارگان اسمان بوجود امده، كه بزرگترين انها خورشيد است و دومي ماه، و از بقيه برخي كوچكترند و برخي بزرگتر. وي ميگويد كه اسمانها خميده اند و در نتيجه خورشيد بزمين روشنايي بخشيد و هوا را شفاف كرد و زمين را خشك، زيرا اين در آغاز باتلاقي بود، با كناره هاي برامده و در ميان تهي. وي دليل براين ميانتهي بودن را اين ميداند كه خورشيد براي همه مردمان در يك زمان طلوع و غروب نميكند، چنانكه اگر زمين مسطح ميبود بايد انطور باشد. درباره جانوران وي ميگويد، هنگاميكه زمين در اغاز، در بخش زيرين ان، يعني جايي كه گرم و سرد درهم اميخته بودند، روبه گرم شدن مينهاد، بسياري از جانوران پديد امدند، از جمله و همه داراي يك روش زيست بودند و خوراك خود را همه از گل ولاي بدست ميياوردند. اينان زندگي درازي نداشتند. سپس اغاز به زاييده شدن از يكديگر كردند . ادميان از جانوران مشخص شدند؛ براي خود رهبران و قانونها وصنعتها، شهرها و جز ان استوار كردند. وي ميگويد كه نوس، يكسان فطري همه جانوران است، زيرا هريك از جانوران، مانند ادميان، عقل را بكار ميبرند. هرچند بعضي تندتر و بعضي كندتر.» بنابر انچه از اين گزارشها بدست مييايد، فلسفه ارخلائوس كوششي است كه اصول عقايد اناكساگوراس را با نظريات طبيعيان پيشين درهم اميزد. در اين ميان چند نكته قابل بحث و برجسته مينمايد، وي برخلاف استاد خود، كه نوس(عقل) را تنها به جنبش اورنده نظام هستي ميدانست و هرگونه اميختگي چيزهاي ديگر را با ان منكر بود، انرا بيكسان فطري همه جانوران ميداند. در گزارشي نيز اين نكته تاييد ميشود كه بنظر ارخلائوس، نوس سازنده نظام جهاني نيست، بلكه گرما و سرما هستند. دوم اينكه وي، اصلهاي نخستين را همان مواد همبهره اناكساگوراس ميداند، اما منشا حركت نخست را، نه انگونه كه استادش ميگفت، در نوس، بلكه جدا شدن خودبخودي گرم از سرد ميشمارد. در جهانشناسي ارخلائوس چند نكته به چشم ميخورد:: گرم و سرد در اغاز از يكديگر جدا ميشوند. گرم در حركت است، در حاليكه سرد ساكن، يعني در حال انجماد است و نميجنبد و سپس اب، يعني ابي كه از اثر سرما منجمد بوده است، ذوب ميشود و بصورت مايع در مييايد و به مركز جاري ميگردد. از سوي ديگر در زير تاثير گرما سوخته ميشود، يعني بشكل بخار رقيق و غليظ در مييايدو هوا و زمين را ميسازد، و اين بدان معني است كه هوا از بخار رقيق و زمين از بخارهاي(گازها؟) غليظ و متراكم شكل ميگيرند. در اينجا تاثير شديد عقايد آناكسامينس و نظريات وي درباره تراكم و تخلخل، رقيق شدن و غليظ شدن هوا، بعنوان اصل نخستين تشكيل جهان درنتيجه ان، بر ارخلائوس به خوبي اشكار ميشود، در حاليكه دو عامل گرما و سرما را از اناكسيماندروس ميپذيرد و معتقد است كه ايندو جهاني را شكل ميبخشند. وي همچنين چهار عنصر امپدوكلس را نيز وارد جهانشناسي خود ميكند. درباره پيدايش جانوران، وي هسته نظريه آناكسيماندروس را ميپروراند كه طبق ان نخستين جانوران از خاك نمناك پديد امدند اما اين اصلاح را در ان وارد ميكند كه جانوران هنگامي اغاز به پديد امدن كردند كه زمين در بخش زيرين ان اندك اندك گرمتر ميشد. وي همچنين درباره زندگي اجتماعي نيز ضاهرن صاحب نظز بوده است زيرا ديوژنس مينويسد كه وي ميگفت: «عدالت وستم زاييده طبيعت نيست، بلكه نتيجه قرارداد است.»
پايدار باشيد. تابعد ... |