با درود بيكران
مکتب اتومیان – بخش3
دموكريتوس (Demokritos) «اين مرد به نظر ميرسد كه درباره همه چيز انديشيده است. ارسطو»
زادگاه وي شهر آبدارا بوده است. سال دقيق تولدش معلوم نيست، اما بنابر نقل ديوژنس لائرتيوس، فيلسوف در كتاب مشهور خود، يعني نظام جهاني كوچك گفته است كه، هنگاميكه آناكساگوراس مردي سالخورده بود، وي جواني بوده است چهل سال كوچكتر از او، و چون ميدانيم كه آناكساگوراس به سال 500پ.م زاييده شده بود، بنابراين ميتوان سال تولد دموكريتوس را درحدود 460پ.م قرار داد. از سوي ديگر بنابر گزارش ديوژنس، وي عمر درازي كرده و در هنگام مرگ صدونه ساله بوده است و بدينسان سال مرگش درحدود 380پ.م قرار دارد. درباره زندگي و رويدادهاي عمر دموكريتوش، گزارشات فراوان در دست است كه جز اندكي از آنها، بقيه همه افسانه و ساختگي است و اصالت تاريخي ندارد. اما انچه ميتئان پذيرفت اين است كه وي در جواني با لوكيپوس برخورد كرده و در نزد وي چيزها آموخته است و شايد با آناكساگوراس نيز روبرو شده باشد، چرا كه در گفته هايش به وي اشاره شده است. رويدا مهم در زندگي وي، سفرهاي فراواني است كه وي به كشورهاي ان دوران، در جستجوي دانش و گرد آوردن داانستنيها كرده بود. وي در جواني، ميراث پدري را به برادرانش بخشيد و سهم خود را به پول نقد دريافت داشته و با ان به سفر پرداخت. گفته ميشود وي نخست به مصر رفت و سپس به بابل و در پايان به ايران نيز سفر كرد. وي پس از پنج سال جخانگردي به زادگاهش برگشت و در انجا بقيه عمر را به نوشتن و آموزاندن پرداخت. دموكريتو مردي بسيار پرخوانده و پرآموخته بوده است و از لحاظ جامعيت و چيره دستي در شاخه هاي گوناگون دانش، وي را ميتوان در دوران باستان، تنها با ارسطو برابر دانست، كه در نوشته هاي خود فراوان بوي اشاره ميكند و حتي گفته ميشود كتاب جداگانه اي درباره فلسفه وي نوشته بوده است كه جز تكه هايي از ان، نقل شده در اثار ديگران، در دست نمانده است.
نوشته هاي دموكريتوس
دموكريتوس برخلاف استاد خود، متفكري بسيار پركار و پرنويس بوده است و نشانه جامعيت و احاطه حيرت انگيز وي در رشته ها و شيوه هاي دانشهاي گوناگون است. اما بدبختانه، از همه اين گنجينه بيمانند هيچ چيز از دستبرد زمان و نيز قدرناشناسي و بي اعتنايي نسلهاي بعدي، جز نام نام كتابها و رساله هاي او، باقي نمانده است. به گفته ديوژنس، ثراسولوس، محقق رومي، در سده اول ميلادي كه در كتابخانه اسكندريه به تدوين كتابها اشتغال داشت، و پيش از همه تدوين كننده نوشته هاي افلاتون بشمار ميرود، همچنين نوشته هاي دموكريتوس را مدون كرده بود، به اين شيوه كخه انها را در تترالوگيها، يعني مجموعه چهارتايي از رساله يا كتابها، گرد اورده بود. مجموعه نوشته هاي دموكريتوس را وي در سيزده تترالوگي قرار داده است كه همه انها برروي هم پنجاه و دو رساله و كتاب را در بر داشته است. اين نوشته ها در زير پنج عنوان اصلي جاي داشته اند: 1- اخلاقيات (شامل دو تترالوگي) 2- فيزيك يا مباحث طبيعت 3- رياضيات 4- موسيقي 5- موضوعهاي فني. اما بزرگترين كتاب دموكريتوس، ميكروس دياكوسموس است كه كه فيلسوف اصول عقايد خود را درباره هستي و پيدايش جهان و نظريه اتوميسم در ان عرضه كرده است. اما بدبختانه آنجه از اين كتاب و نوشته هاي ديگر دموكريتوس براي ما باقي مانده، كفته ها يا تكه هايي است كه پراكنده در منابع متعدد كه همه را ديلز در كتاب خود گرد اورده است.
تكه هايي از نوشته هاي دموكريتوس
1- ترتيوگِنيا(عنوان الاهه هوشمندي وعقل و بمعني سه زايش). از هوشمندي اين سه چيز پديد ميايد: انديشه نيك، سخن نيك و كردار نيك. 2- كام و ناكامي دو معيارند براي انچه سودمند و انچه ناسودمند است. 3- بدينسان اين سخن اشكار ميسازد كه ما درباره حقيقت هيچ چيز، چيزي نميدانيم. 4- ما در واقع هيچ چيز را دقيقن درك نميكنيم، بلكه تنها انچه را كه مطابق با ساختمان تن ما ديگرگون ميشود، و چيزهايي كه در ان داخل ميشوند و يا در برابر ان مقاومت ميورزند. 5- اكنون اينكه ما درواقع ادراك نميكنيم كه هر چيزي چگونه هست يا نيست، بارها و به هر شيوه روشن شده است. 6- دو شكل شناخت وجود دارد: پاكزاد(اصيل) و تيره(ناپاكزاد). اينها همه به ناپاكزاد تعلق دارند: بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي، پسايي. اما شناخت از اينها جدا و ممتاز است... هنگاميكه نوع تيره نميتواند انچه را كه كوچكترين شده است، ببيند، يا بشنود، يا ببويد، يا انرا با پسودن احساس كند. 7- از مردان انديشمند، چند تني، دستها را به انسويي بلند كردند كه ما يونانيان انرا هوا ميناميم و گفتند: زيوس همه چيز را مينگرد و همه چيز را ميداند و ويدهد و ميگيرد و پادشاه همه چيزهاست. 8- پزشكي بيماري تن را درمان ميكند، دانايي روح را از شهوت ازاد ميكند. 9- جماع سكته مغزي كوچك است، زيرا انسان از انسان بيرون ميجهد و چنان جدا ميشود كه گويي با ضربه اي پاره شده است. 10- طبيعت و پرورش دو چيز كم و بيش هماننداند. زيرا پرورش انسانرا ديگر شكل ميسازد، اما از راه اين ديگرشكل سازي، طبيعتي ميافريند. 11- كسيكه خوبيهاي روح را برگزيند، چيزهاي خدايي را برگزيده است، كسيكه مزاياي تن را، چيزهاي انساني زا. 12- جلوگيري از بدكاران، نيك است. اما اگر نشد، در بدكاري ايشان شريك نشدن. 13- نه تن نه پول آدمي را نيكبخت نميكند، بلكه درست انديشي و بسيار هوشمندي. 14- نه از ترس، بلكه بوظيفه بايد از كارهاي زشت خودداري كرد. 15- بزرگواري، اشتباه را به آرامي تحمل كردن است. 16- بسيار كسان كه خرد نياموخته اند، موافق با ايين خود زندگي ميكنند. 17- از كارها و كردارهاي فضيلت اميز قليد كنيد، نه از سخنان. 18- اصالت نسل براي چارپايان باربر در نيرومندي و تندرستي انهاست، اما براي ادمي در خصلت نيك اوست. 19- نه هنر و نه دانايي، بي اموختن دست اوردني نيست. 20- نيكي نه تنها كار خطا نكردن است، بلكه خواست انرا نداشتن. 21- براي همه ادميا نيكي و حقيقت يكي است، اما يكي از چيزي و ديگري از چيز ديگر خوشش ميايد. 22- عشق درست و به اندازه يعني: ناگستاخانه در اشتياق چيزهاي زيبا بودن. 23- هيچ لذتي را نبايد پذيرفت كه سودمند نباشد. 24- براي ابلهان، نه سخن، بلكه مصيبت اموزگار است. 25- علت خطاكاري، نا آگاهي از كار بهتر است. 26- زيبايي پيكر يك چيز حيواني است، مگر اينكه هوش نيز با ان همراه باشد. 27- زن نبايد تمرين پرگويي كند، زيرا اين وحشتناك است. 28- در زير فرمانروايي زني بودن، براي مرد غايت توهين است. 29- نشاني از هوش خدايي است، همواره درباره چيز زيبا انديشه كردن. 30- در واقع ما هيچ نميدانيم، چون حقيقت در ژرفناي چاهي جاي دارد. 31- خوشتر است كه توضيح علت چيزي را بيابد از اينكه پادشاهي ايران از ان او شود. 32- بنابر عمل معتاد رنگ وجود دارد، بنابر عمل معتاد شيرين و بنابر عمل معتاد تلخ وجود دارد، اما در واقع اتومها و خلا وجود دارد. اي عقل بيچاره! يقينهاي خود را از ما بدست مياوري و باز ميخواهي ما را زير پا كني. سرنگوني ما سقوط توست. 33- گفتار سايه كردار است. 34- ادميان در مهمترين چيزها شاگرد جانورانند: شاگرد عنكبوت در بافندگي و وصله زني، پرستو در خانه سازي و پرندگان نغمه سرا قوها و بلبلها، در ترانه گويي و اينهمه از راه تقليد. 35- چيز بيشتر از ناچيز وجود ندارد. 36- ادميان هر روزي انديشه هاي تازه دارند. 37- جانوران با همجنسان خود هم گرد ميايند، مانند كبوتران با كبئتران، لكلكها با لكلكها و بهمين سان ديگر جانوران. همچنين است با غيرجانداران، همانگونه كه ميتوان در غربال كردن دانه ها يا سنگريزه هاي ساحلها مشاهده كرد. بار نخست با گرداندن غربال، نخودها جداميشوند و به نخودها ميپيوندند. جودانه ها با جودانه ها، گندمها با گندمها. دربار دوم با جنبش امواج، سنگريزه هاي بيضي به همان سوي بيضيها رانده ميشوند و سنگريزه هاي گرد بسوي گردها، چنانچه گويي همانندي ميان چيزها نيرويي يگانه كننده و بهم گردآورنده داراست. 38- از كل گردابي با همه گونه شكلها جدا شد. 39- براي ادميان شر از خير پديد ميايد، چون ندانند كه خير را چگونه بدرستي راهبري كنند. درست نيست كه اين چيزها را در شمار شرها آورند. بلكه در شمار خيرهاست. همچنين ميتوان، اگر بخواهند، خير را براي جلوگيري از شر بكار برد. 40- اما خدايان همه چيزهاي نيك را، در گذشته ونيز اكنون به ادميان ميدهند، اما انچه را كه بد است و زيانبخش و ناسودمند، چه در گذشته و چه در اكنون، خدايان به ادميان نميدهند، بلكه ايشان خودشان اين چيزها را از روي كور دلي ئ ناداني بر سر خود ميآورند. 41- چيزهاي زيبا از راه آموختن و رنج فراهم ميشود، اما چيزهاي زشت را ميتوان خودبخود و بدون رنج بدست آورد. 42- همعقيدگي دوستي مياورد. 43- براي ادمي خوشدلي از ميانه روي در لذت و تعادل در زندگي پديد مي آيد. 44- ابلهند كسانيكه از زندگي بيزارند، اما باز از ترس دوزخ ميخواهند زنده باشند. 45- ابلهند انانكه بي لذت بردن از زندگي، ميزيند. 46- ابلهان خواهان زندگي درازند، زيرا از مرگ ميترسند. 47-ميانه روي دلشادي را تشديد و لذت را افزون ميكند. 48- دلير مرد ان كسي نيست كه بر دشمنان چيره ميشود، بلكه كسي است كه بر لذات غالب ميايد. بعضي كسان سروران شهرها، اما بردگان زنانند. 49- اگر از اندازه تجاوز كنند، لذتبخشترين چيزها، ناخوشايندترين چيزها ميشوند. 50- مردمان بيشتر از روي تمرين نيك ميشوند تا از روي طبيعت. 51- براي مرد فرزانه همه زمين گشوده است، چون براي روح نيك، سراسر جهان ميهن است. 52- فقر در يك حكومت خلق(دموكراسي) بر انچه در حكومت خودكامگان خوشبختي ناميده ميشود، به همان اندازه رجحان دارد كه ازادي بر بردگي. 53- كارهاي مربوط به كشور را بايد مهمتر از ديگر چيزها تلقي كرد، تا اينكه بدرستي اداره شود. زيرا كشوري كه بدرستي اداره شود، بزرگترين گنجينه است و همه چيز را در بر دارد. اگر ان نگهداري شود همه چيز نگهداري شده است؛ اما اگر نابود شود همه چيز نابود خواهد شد. 54- عدالت يعني انجام دادن انچه بايسته است. بيعدالتي يعني انجام ندادن انچه بايسته است و كنار نهادن ان. 55- بنابر طبيعت فرمان راندن نصيب نيرومندتر است. 56- زن از مرد در بدانديشي بسي تيزتر است. 57- به نظر من لازم نيست كه انسان كودك اورد. زيرا در كودكان داشتن دردهاي فراوان و خطرهاي بزرگ ميبينم، در حاليكه ثمربخشي ان كمياب است و اگر هم باشد ناچيز و بي رمق. 58- خوشبخت كسي است كه با دارايي به اندازه شاد است، بدبخت انكه با دارايي فراوان ناشاد است. 59- تسليم نشدن به ضرورتهاي زندگي بيخردي است. 60- نيرومندي و زيبايي اندام، خوبيهاي جواني اند. اما گل پيري سلامت روح است.
ادامه دارد... بدرود |