با درود فراوان مکتب اتومیان – بخش6 پيدايش جهان
ديوژنس لائرتيوس گزارش ميدهد كه: «لوكيپوس ميگويد كه كل نامحدود است، چنانكه پيش از اين گفته شد، و از ان بخشي پر است و بخشي تهي... از اينها جهانهاي بيشماري پديد ميايند و دوباره در انها منحل ميشوند. جهانها چنين پديد امدند، اجسام بسياري با همه گونه شكلها، پس از بريده شدن از نامحدود، در فضاي تهي به حركت درامدند، انگاه در هم انبوه شدند و چرخشي گردابي را پديد اوردند و در ان، درحاليكه به هم برميخوردند و به همه نحوه ها ميچرخيدند، اغاز به جداشدن كردند، همانندها از همانندها. اما چون در اثر انبوهي شماره انها، ديگر نتوانستند به تعادل بچرخند، انها كه لطيف بودند، به فضاي تهي پيراموني گراييدند، چنانكه گويي غربال شده اند؛ درحاليكه بقيه‹باهم ماندند› و چون بهم پيچيده بودند، دستجمعي با يكديگر به چرخش درامدند و نخستين منظومه كره شكل را ساختند. اين منظومه مانند غشايي جداماند و همه گونه اجسام را دربرداشت. اما همچنانكه اينها در اثر مقاومت مركزي ميچرخيدند، ان غشاي پيراموني نازك ميشد، در حاليكه اتومهاي بهم چسبيده، در اثر تماس با گردش گردابي، باهم جريان مييافتند. بدينسان زمين پديد امد، درحاليكه اتومهاي به مركز حمل شده باهم ميماندند. بازهم غشاي پيراموني در اثر جذب اجسامي از بيرون، بزرگتر ميشد، و همچنانكه با حركت گردابي ميچرخيد با هر چه در تماس ميامد، انرا در خود ميكشيد. برخي از اين اجسام درهم پيچيده، تركيبي را ساختند كه نخست آبدار و گل الود بود، اما همانگونه كه با چرخش گردابي كلي ميچرخيدند، خشك شدند و اتش گرفتند و خميره ستارگان را تشكيل دادند... همانگونه كه جهان پديد امده است، به همانسان نيز افزايش ميابد، كاهش ميگيرد و از ميان ميرود، به حكم جبر، كه وي چگونگي انرا اشكار نميسازد.» گزارش ديگري از آيتيوس در كتاب نظام جهاني بزرگ ميگويد: «جهان كه شكلي از هرسو گرد دارد، بدينسان تشكيل شد: اجسام تقسيم ناپذيري كه حركت انها بي نقشه پيشين و تصادفي است، همواره با سرعتي هر چه بيشتر در حركت بودند، و از انها بسياري كه داراي شكلها و بزرگيهاي گوناگون بودند، بهم گرد امدند. همچنانكه اينها در يكجا درهم انبوه شده بودند، انهايي كه بزرگتر و سنگينتر بودند، همه بسوي پايين ته نشين شدند؛ اما همه انهايي كه كوچك و گرد و صاف و لغزان بودند، در اثر بهم برخورد اتومها، به بيرون پرتاب شده و به فضاي بالا رانده شدند. همچنانكه نيروي ضربه دار براي بيرون راندن انها به فضاي بالا قطع شد و ديگر ضربه اي انها را به فضاي بالا نميراند، و چون ديگر مانع داشتند كه ته نشين شوند، به جاهايي رانده شدند كه ميتوانستند انها را بپذيرند. اينها(اتومهاي) پيراموني بودند و انبوهي از اجسام در انجا در اطراف يافت ميشدند، كه با يكديگر درهم پيچيده اند و بعلت وضع دايره مانند خود اسمانها را پديد آوردند. اما اتومهايي كه داراي همين خميره بودند(اما از جهات ديگر مختلفند) همچنانكه به فضاي بالا پرتاب ميشدند، گوهر ستارگان را تشكيل دادند. انبوه اجسام بخار شده، با هوا برخورد كرد و انرا بيرون راند. چون اين هوا در اثر حركت بصورت باد درامد و ستارگان را با خود دربرگرفت، اينها را همراه خود در دايره اي بهر سو ميكشانيد و حركت دايره وار كنوني خود را نگهداشت. سپس از توده هاي ته نشين شده، زمين پديد امد. و از انها كه به فضا رانده شده بودند، آسمان، آتش و هوا پديد امد. اما از انجا كه هنوز ماده بسياري در زمين جمع مانده بود، همچنانكه زمين در اثر ضربات باد و جريانهاي هوايي كه از ستارگان ميامد، متراكم ميشد، همه شكلهاي كوچكپاره ان نيز زير فشار سخت جاي گرفت و طبيعت مرطوب(اب) را پديد اورد.» از گزارشات بالا باتوجه به اختلافاتي كه باهم دارند ميتوان چنين برداشت كرد كه؛ نخست، پيش از اينكه هيچيك از پديده هاي هستي كنوني، بوجود امده باشند، توده اي انبوه و انباشته از اتومها، مانند توده ابري بي پايان كه همه امكانهاي هستي را در خود داشته است، ديده ميشود. سپس در لحظه اي معين، انبوهي از اتومها، داراي اشكال گوناگون، در فضاي تهي بي پايان بحركت در ميايند و بصورت گردابي به چرخش در ميايند و سپس اتومهايي كه در شكلهاي انها همانندي و تناسب و در نتيجه امكان بهم پيوستن وجود داشت، از ديگر اتومها جدا گشته و به چرخش گردابي خود ادامه دادند و بعلت تناسب بين شكلهايشان و نيز در اثر برخورد، بهم چسبيده و منظومه يا تركيب كره شكل ساختند و ... ستارگان و ... تشكيل گشت. اكنون اين پرسش بميان ميايد كه چه چيزي انگيزه چرخش و حركت گردابي در آغاز شد؟ لوكيپوس انرا جبر و ضرورت(نه خدا!) ميداند كه همه چيز در هستي(حتي خدا!) بعلت ان پديد ميايند. وي خود را نيازمند يك انگيزه غير مادي و مجرد براي حركت اتومها نميبيند، زيرا وي و دموكريتوس، حركت را جاويدان و ازلي ميدانستند و به تكاپويي نيرومند و هميشگي باور داشتند. بعقيده دموكريتوس: «همه چيز موافق با ضرورت پديد ميايد و چرخش گردابي علت پيدايش همه چيزهاست كه وي انرا جبر مينامد.» خود لوكيپوس گويد: «هيچ چيز بتصادف پديد نميايد، بلكه همه چيز بع يك علت و بضرورت روي ميدهد.» همچنين انها به وجود جهانهاي بيشمار اعتقاد داشته كه در فضاي تهي بي پايان پراكنده اند، كه برخي در كمالند و برخي در كاهشند.
روح، احساس و ادراك
براي اتوميا چنانكه ديديم، تنها دوچيز اصالت دارد: اتمها و خلا. هر پديده ديگري در جهان بايد از اين ديدگاه داوري گردد و انچه كه انگيزه پيدايش پديده هاي گوناگون هستي ميشود، اختلاف ذاتي خود اتمها، يعني شكل، ترتيب و وضع انهاست. چيزهاي جهان نيستند جز كميتهاي گوناگون از اتومها و بدينسان كيفيات و صفات اشيا نيز نتيجه چگونگي تركيب كمي اتومهاي انهاست. آيتيوس گزارش دهد: «... يك چيز بوسيله اختلاف اتومهاي ان در شكل، ترتيب و وضع انها گرم و اتشين ميشود، يعني هنگاميكه از اتومهاي نوكدار، و لطيفپاره و انها كه در وضع همانندي هستند، تشكيل شده است و برعكس، هنگامي يك چيز سرد و ابگون ميشود كه اتومهاي ان ضد اينها باشد، و برخي روشن و درخشان و برخي تيره و تاريكند.» در اينجا ادراك هستي نزد انسان پيش ميايد. اگر كيفيات گوناگون، اعراض وارد بر اتومها باشند، ايا نميتوان گفت كه ادراك حسي در انسان نيز تابع همان اعراض و بنابراين اعتباري و نسبي است؟ آيتيوس گزارش دهد: «ديگر فيلسوفان معتقدند كه صفات محسوسات جزو طبيعت انهاست، اما دربرابر ان لوكيپوس و... انها را تعينات ناشي از عادت معمول ميدانند، يعني تاثرات ما و اعتقاد ناشي از انها، هيچ چيز حقيقي و هيچ چيز ادراك پذير نيست، جز عناصر نخستين، يعني اتومها و خلا. اينها بتنهايي، طبيعت ذاتي اند، اما چيزهاي مركب از اينها كه در وضع و ترتيب و شكل با يكديگر اختلاف دارند، عرضي اند.» دموكريتوس، برپايه نظريه كلي اتومي، احساس، تفكر و تصور را نيز نتيجه برخورد و تماس اتومها با ندامهاي حسي ميداند. تفكر هنگامي روي ميدهد كه روح از لحاظ تركيب و اميختگي، اتومهايش در حد تعادل و به اندازه هاي درست قرار دارد(وي روح را نيز مركب از اجسام مادي ميداند.). هنگاميكه چيزهاي بيروني بنحوي بر تن ما تاثير ميكنند، يعني اتومهاي اشيا(بنظر اتوميان از اجسام همواره اتومهايي به سمت فضا منتشر ميشود.) با اتومهاي درون پيكر ما در تماس ميايند، يكي از احساسها روي ميدهد، بنابراين حسيات خارجي تابع نحوه تاثر ما از انهاست. همه جانداران داراي همان تاثرات حسي نيستند، بلكه انچه براي يكي شيرين است، براي ديگري تلخ و تند و... است. روح نيز بعقيده لوكيپوس از اتومها ساخته شده و از آتش است و درميان بيشمار شكلهاي گوناگون اتومها، روح از اتومهاي ‹كره شكل› ساخته شده است كه در عين حال اتش نيز از انها تركيب يافته است، زيرا اينگونه اشكال بيشتر از ديگران ميتوانند در چيزها نفوذ كنند و چيزهاي ديگر را بحركت دراورند.بعقيده اتوميان، تنفس معيار زندگيست. درحاليكه فضاي بيروني تن را بهم فشار ميدهد و اتومهيي كه به موجود حركت ميدهند، بيرون ميراند(بازدم)، از سوي ديگر از راه تنفس، اتومهايي داراي همان شكل از بيرون وارد بدن ميشود و بدينسان از انحلال اتومهاي موجود در بدن جلوگيري ميكند. ادامه دارد... بدرود |