با درود بر همراهان
نخستين مراحل علوم انساني-بخش اول
كوششهاي پياپي متفكران براي ايجاد تعادل ميان معتقدات قومي قديم درباره جهان و زندگي دريك سو، و جهانبيني جديد در سوي ديگر، نشاندهنده گودال ژرف اختلاف بين آن معتقدات و اين جهانبيني ميباشد كه در مطالب گذشته، بصورت شناخت تجربي طبيعت، و رشد ذهنهاي انتقادگرا از انديشه هاي فلسفي و گسترش افق فكري ناشي از پيشرفتهاي علم جغرافيا و شناخت اقوام و مبارزات مكتبهاي فلسفي و طبي و پيدايش ادراك حسي در مقابل فرضهاي گوناگون دلبخواه(اساطيري) اشنا شديم در اينجا لازم است به تغييرات در نحوه زندگي سياسي و اجتماعي يونانيان در دوران گذر بپردازيم.
نظام سياسي دموكراسي در آتن و جاهاي ديگر، مبارزه طبقاتي به پيروزي طبقه متوسط انجاميده بود. و مزاياي خاص خانواده هاي اشرافي روز به روز كاستي يافته و نفوذ ثروت منقول كه حاصل كسب و تجارت بود جاي اهميت و نفوذ مالكيت ارضي را گرفته بود. بر اثر روي اوردن مردمان از روستاها و كشورهاي بيگانه با اتن، جمعيت شهر پيوسته انبوهتر گرديده و توده هاي بزرگي از بيگانگان فاقد حقوق سياسي و از ان جمله بندگان ازاد شده، به طبقه شهروندان پيوسته بودند كه با اصلاحات كلئيستنس(509پ.م) در اتن پس از سقوط خانواده پسيستراتوس، باعث برقرار نمودن پيوندي دروني ميان همه اين عناصر بود. عامل ديگر در برقراري دموكراسي اتني، جنگهاي ايران و يونان بود؛ ايستادگي دربرابر يك دشمن نيرومند تنها در صورتي امكانپذير بود كه از همه نيروها استفاده بعمل ايد و استفاده از توده هاي مردم براي پركردن كشتيهاي جنگي، موجب تحول در سطح سياسي و حقوق سياسي گرديدو بدنبال خدمت نظام وظيفه عمومي ، بهره مندي عمومي از حقوق سياسي فرا رسيد. اتن با تكيه بر نيروي درياييش در راس اتحاديه اي قرار گرفت و اين امر نه تنها شرايط سياسي بلكه و ضع اقتصادي انرا ديگرگون ساخت. انحصار بازرگاني پر سود، درامد گمركي و ... منابع جديدي براي تامين معاش اتنيان گرديد و قدرت و نفوذ نظام سياسي انرا فزوني بخشيد و بدنبال ان شهرهاي كوچك تحت رهبري اتن از حكومت دموكراسي اتني تقليد نمودند.
سخنوري و قدرت كلام تحت لواي حكومت دموكراسي، نيروي سخن د قسنت لعظم يونان مهمترين ابزار حكومت گرديد و نه تنها در شوراي شهر و مجلس ملي بلكه در دادگاهها هم كه داوران ان صدها نفر بودند، سخن هميشه سلاحي بود كه هر كس در بكابردنش مهارت داشت گوي پيروزي را از حريفان ميربود. بنابراين طبيعي بود كه براي نخستين بار در جوامعي كه در ان حكومت دموكراسي برقرار بود، عده اي فن بلاغت و سخنوري را پيشه خود قرار دهند و اين فن در ميان رشته هاي درسي جوانان موقعيتي مهم كسب كند. فن سخنوري دو جنبه دارد: نيمي از ان منطق و استدلال است و نيمي ديگر معاني و بيان. از اينرو كسي كه ميخواست در اين فن مهارت بيابد ميبايست هم در سرعت تفكر و احاطه بر نظرگاههاي متعدد كه در رشته هاي مختلف زندگي اجتماعي نقش عمده دارند، سرامد باشد، و هم بتواند از عهده بيان مطلب به بهترين وجه برايد از طرفي دگرگوني روابط سياسي و اجتماعي، منشا پيدايش مسائل فراوان گرديده بود و مردمان متفكر به بحث در اين مباحث روي اوردند زيرا نتايج اين انديشه ها و بحثها مستقيما با منافع انها در ارتباط بود و بنابراين انديشه ها به مسايل حكومت، قانون، حق، عدالت و ... كشيده شد.
انديشه هاي انتقادي انديشه انتقادي و مخالفت با مرجعيت، تحت تاثير اوضاع و احوال و زندگي اجتماعي و سياسي قرن پنجو، نيرويي بيشتر يافته بود. انتقاد از مشاهده و مقايسه نشات ميگيرد، و يونانيان بر اثر تماس با دشمنان بيگانه مانند ايرانيان، مجالي بيشتر براي مشاهده و مقايسه يافته بودند و همچنين اتحاديه دريايي آتيكايي كه سبب توسعه فعاليت بازرگاني و ارتباطهاي شخصي بيشتري گرديده بود نقش بزرگي در اين زمينه ايفا ميكرد و از طرفي مهاجرت يونانيان ساكن اسياي صغير بسوي اتن و تماس انها با مردم اتن كه به يك شهر پرجمعيت تبديل شده بود، موجب ورود رسوم و اداب ديني بيگانه به اتن گشت و بدنبال ان شهروندان و بيگانگان فاقد حقوق سياسي(در يونان قديم افراد غير يوناني و همچنين افرادي يوناني كه برده محسوب ميشدند و يا افرادي كه از طبقات پايين جامعه بودند فاقد حقوق سياسي و حق راي بودند.) در اين زمينه بهم نزديك شده و بدينسان انحصار دين قومي شكست يافته و خود اين امر نيز به ازادي ذهني و روحيه انتقادي، هر چند بطور غيرمستقيم، ياري كرده بود.
رشد علم اخلاق و روشنگري علوم اخلاقي و انساني در عين حال كه ميدان وسيعي داشتند نيرويشان محدود بود، زيرا از احتياج عملي نشات گرفته بود و ارتباط خود را با زندگي عمومي محفوظ داشته بود و از اينرو فاقد دقت و كمال بود. عامل ديگري كه مانع رشد ان بود دلبستگي عمومي بر زيبايي شيوه بيان بود زيرا در هر علمي مفهومهاي بنياديش احتياج خاصي به دقت و روشني دارد، كه با شيوه بياني كه براي عامه مردم مستقيمن قابل فهم باشد مانع الجمع بود. گروهي از مردان گرانقدر ميكوشيدند به اين اشفتگيها سروسامان ببخشند، يكي از انان پروديكوس بود كه براي فرق گذاري ميان الفاظ مترادف، كوشش قابل تقدير كرده بود اما سرامد اينان از لحاظ عمق تاثير، سقراط پسر سوفرونيكوس بود كه با گفتگوهاي بي پيرايش و روزمره خود، جريان هر تفكري را متوقف ميساخت تا نخست عمق و درستي انرا بيازمايد و در ضمن سوال و جواب، در هر مفهومي دقيق ميشد تا ببيند ايا ان مفهوم در جاي خود قرار دارد يا نه، و هر ابهام را اشكار ساخته و تناقضهاي پنهان را اشكار نموده و در راه پاكسازي مفهومهاي بنيادي تلاش فراوان كرد. وي همچنين مانند متفكران معاصرش، اهميتي فوق العاده به عقل و تفكر بعنوان عاليترين مرجع ادمي در همه شئون زندگي (توضيح:در يونان قديم قدرت سخنوري و زورمندي عامل ارجحيت انسانها شمرده ميشد.) ميداد و اين همان استكه، به حقيقت، روشنگري ناميده شده است. در ان دوره پا به پاي انتقادگرايي و پرهيز از اتكا به مرحعيت، ظرافت تفكر نيز پيشرفت شاياني كرده بود.
ادامه دارد. بدرود...
|