با درود
سوفسطائيان-بخش اول
قرن پنجم پ.م با همه پرباري از لحاظ دست آوردهاي ادبي، قرن نويسندگي صرف نبود و يونانيان هنوز هم قسمت عمده غذاي روحي خود را از راه گوش اخذ ميكردند و در زندگي اجتماعي آتن جاي راويان را كه بتدريج از بين ميرفتند، قيافه تازه ميگرفت. همانگونه كه پيشتر راويان با قباهاي ارغواني در جشنهاي بزرگ شعرهاي حماسي و سرگذشت پهلوانان را ميخواندند، اكنون سوفيستها در اثناي مسابقه هاي ورزشي المپ و ساير جشنها در برابر جمعيت ظاهر ميشدند و خطابه هاي پر آب و تاب و گاه وحشت انگيز را كه خود پرداخته بودند به گوش حاضران ميرساندند. دگرگونيي كه اندكي پيش از ثلث سوم اين قرن در اموزش جوانان روي نمود با اين پديدار ارتباط داشت و مواد درسي زمانه مانند خواندن و نوشتن و حساب و موسيقي و ورزش ديگر جوابگوي زمانه نبود و با توجه به اينكه هيچ كوششي جهت تاسيس سازمانهاي اموزشي به عهمل نيامده بود، مردان دانشمند و با استعداد خود مستقلن به جبران اين نقيصه پرداختند، و اموزگاران دوره گردي پيدا شدند كه از شهري به شهري ميرفتند و جوانان را به گرد خود جمع ميكردند و به انان درس ميدادند. موضوع اين درسها عبارت بود از علوم مثبته و تعاليم فلسفه طبيعي و تفسير اثار شاعران و داوري و موشكافيهاي مابعدالطبيعي؛ ولي هسته مركزي اموزش انها، امادگي براي زندگي عملي مخصوصن سياسي بود. چنانكه در نوشته افلاتون، پروتاگوراس اهل ابدارا، كه از وي بعنوان نخستين امزگاران سوفيست نام برده ميشود، هدف اصلي درسهاي خود را چنين تشريح ميكند؛ هنري كه جوانان از من مياموزند اين استكه«در زندگي خصوصي خانه خود را چگونه سامان دهند و در زندگي اجتماعي چگونه از راه گفتار و كردار در اداره امور كشور سهيم شوند.» از اينرو اين مردان كه خود را سوفيست، يعني استاد حكمت يا معلم حكمت ميناميدند، فعاليت خود را منحصر به درس دادن به جوانان نميساختند، بلكه در پرتو استعداد و دانشي كه به انان قابليت اموزگاري ميبخشيد به سخنراني و كتاب نويسي نيز توانا بوده و اقتضاي موقعيتشان اين بود كه دائم در همه اين رشته ها كوشا باشند زيرا از هيچگونه درامد دولتي بهره ور نبودند و تنها به نيروي شخصي خويش اتكا داشتند و بيشتر اوقات در شهرهاي بيگانه در ميان بيگانگان بسر ميبردند با وجود موقعيع نامساعدي كه از لحاظ اجتماعي داشتند ارج و اعتبار خود را در ميدان مسابقه بكرسي بنشانند. بيشتر سوفسطاييان بعنوان دانشمند، تقريبن به همه علوم زمان احاطه داشتند و بعنوان سخنور و نويسنده، از لحاظ حاضر جوابي و مبرزه جويي با روزنامه نويسان قابل قياس بودند. شايد بهتري وصف سوفسطايي قرن پنجم، بدانسان كه ما ميشناسيم، «نيمه استاد و نيمه روزنامه نويس» باشد. استقبالي كه از سوفسطاييان بعمل ميامد بسيار مساعد بود و در نتيجه، انان به موفقيتهاي مالي بزرگ نايل شدند و جوانان زيبايي پرست و دانشدوست يونان، سوفسطاييان بنام را، بقول افلاتون، بدوش ميبردند. وجه مشترك سوفسطاييان مختلف، فقط پيشه امزگاري و شرايط اشتغال به اين پيشه كه زاده اوضاع و احوال زمانبود. از اينكه بگذريم، وجه تشابه انان با يكديگر صرفن همان چيزي بود كه انانرا با بسياري از غير سوفسطاييان نيز مرتبط ميساخت؛ يعني شركت در جريانهاي ذهني و فكري عصر.
انديشه سوفسطايي سخن گفتن از شيوه فكر سوفسطايي يا اخلاق سوفسطايي يا شك سوفسطايي، بسيار مشكل و سخت است زيرا اموزگاران مزدبگير، از حيث روحيات و طرز فكر بسيار متفاوت بودند؛ و ميتوان حدس زد كه كه انان به گرايشهايي كه در حال پيشرفت بودند بيشتر تمايل داشتند تا به گرايشهايي كه در حال افولند. سوفسطاييان كه بكلي وابسته به خوانندگان اثار و شنوندگان خطابه هايشان بودند، چاره اي نداشتند جز اينكه مبلغان گرايشهاي فكري رايج، يا دستكم گرايشهاي فكري درحال پيشرفت، باشند. بنابراين اگر اعضاي اين طبقه را بطور كلي حاملان روشنگري بشماريم چنين سختي كاملن بيدليل نخواهد بود هرچند به هيچ وجه نميتوان گفت همه سوفسطاييان روشنگر بوده اند همانگونه كه همه روشنگران سوفسطايي نبودند. بعلاوه بيشتر سوفسطاييان به علت وابستگي به هواخواهانشان، روشي معتدل در پيش ميگرفتند و حتي يك تن از انان بسوي بنيادگرايي سياسي و اجتماعي، كه افلاتون و متفكران كلبي شهامت علمداري انرا داشتند، گام ننهادند. ادامه دارد...
|