با درود سوفسطایيان-بخش سوم پروديكوس -2 نظريه اخلاق پروديكوس درباره نظريات پروديكوس در فلسفه اخلاق، اطلاع بيشتر و دقيقتري داريم. او به زندگي نظري بدبينانه داشته است و حق اين است كه اورا نخستين فيلسوف بدبين بناميم. به نظر وي (همانطور كه اورپيد نقل ميكند) بديهاي زندگي بيش از نيكيهاي ان است. شايد بدن عليل او و طرز تفكر سنتي هموطنانش، يعني ساكنان جزيره كئوس كه خودكشي در انجا از همه نقاط يونان بيشتر رواج داشته در پيدايي نظر بدبينانه او نسبت به زندگي دخيل بوده است. او درباره همه مراحل زندگي اعم از كودك نوزاد كه نخستين عكس العملش هنگام ورود به جهان فرياد و ناله است تا سنين سالخودگي كه دوباره به مرحله كودكي باز ميگردد، سخن ميگويد و مرگ را همچون طلبكاري سنگدل وصف ميكرد كه هربار گروي ديگر از بدهكار مقصر ميربايد، يعني روزي بينايي چشم را ميبرد و روز ديگر شنوايي گوش را و باز روزي ديگر توانايي حركت اعضا را. وي ميكوشيد-زودتر از اپيكور- وحشت مرگ را از دل شاگردانش بيرون كند و ميگفت «مرگ نه با زندگان كار دارد و نه با مردگان، زيرا تا ما زنده ايم مرگ وجود ندارد و همينكه بميريم خود ما در ميان نيستيم» اينگونه فرصتها براي روحيه شنوندگان كم نبود زيرا نتيجه نهايي كه او از حكمت بدبينانه خود گرفته بود نه تسليم دربرابر سرنوشت بود و نه رياضت و گريز از جهان و نه اينكه ادمي بايد از درياي الوده زندگي هرچه بيشتر مرواريد لذت صيد كند. وي كار را برتر از لذت ميدانست و عملش با نظرش كاملن سازگار بود. در دوره باستان وي را با اين صفت ميستايند كه علي رغم تن ضعيف و بيمارش وظايف شهروندي را تمام و كمال انجام ميداده و بارها از زادگاه خود به كشورهاي ديگر سفر كرده بوده است. بدين ترتيب نظر پروديكوس به زندگي و كمال او در زندگي، بصورتي تقريبن قابل اعتماد دربرابر چشم ماست. او تلخيهاي وجود وجود انساني را تا اخرين قطره چشيده است و در برابر تلخيها، فضيلت مردي و مردانگي را قرار ميدهد كه به بهره وري از لذت توجه اندكي دارد. وي در نظريه اخلاق مفهومي را وارد ساخته است كه در مكتب فيلسوفان كلبي و اخلافشان، يعني رواقيون، نقشي وسيع ايفا كرده، ان مفهوم عبارت است از «چيزي كه بنفسه نه نيك است و نه بد، و نخستين بار چون بدرستي و با وقوف خردمندانه بكار برده شود داراي ارزش ميشود» مانند توانگري و همه چيزهايي كه مردمان انها را بهترين موهبتها ميشمارند. در اينده خواهيم ديد(اگه عمري بود) كه پروديكوس در اين مورد تا چه حد به سقراط نزديك است.
نظريه خداشناسي پروديكوس مطلب ديگري كه بايد در اينجا ياداور شويم نظريه پروديكوس است درباره مبدا ايمان به خدايان. او بر ان است كه ادميان اندسته از موضوعات طبيعي را كه در زندگيشان نفوذ عميق و مساعد دارد در اغاز بعنوان خدا نيايش كرده اند. از اين جمله اند خورشيد، ماه و رودها(مثلن رود نيل در مصر) و ثمراتي كه از كشتزارها بدست ميايد(مثلن بابليان). پروديكوس قهرمانان فرهنگ تنساني را نيز در اين زمره ميشمارد كه به سبب اختراعات مهم و سودمندشان مورد پرستش قرار گرفته اند، مثلن ديونوسوس كاشف شراب؛ پروديكوس اگر هم در اين مورد براه غلط رفته باشد دستكم يكي از ريشه هاي تصور ديني بت پرستانه را در حقيقت كشف كرده است. ولي ايا او بوجود عيني براي ان تصور هم معتقد بوده است؟ يا واقعيت وجود خدا را بكلي انكار كرده؟ تقريبن يقين داريم كه شق اول درست است وگرنه چگونه ممكن بود مردي همچون كسنوفون كه از ايماني عميق اكنده بود از پروديكوس جز به نيكي ياد نكند، و يكي از نمايندگان نامدار فلسفه رواقي كه همه بي استثنا طرز فكر وحدت وجودي داشته اند، يعني پرسه ئوس(Persaeos) شاگرد محبوب زنون رواقي، در كتاب خود با عنوان «درباره خدايان» نظريه پروديكوس را كه هم اكنون تشريح كرديم تاييد كرده باشد؟ بنابراين بهتر ان است كه توجيه پروديكوس را از ايمان به خدايان بمعني حمله اي بر خدايان دين قومي تلقي كنيم نه بدين معني كه او خواسته باشد كل كيهان را هي از هرگونه ذات الهي اعلام كند.
بدرود
|