درود بر همگي سوفسطایيان-بخش ششم
پروتاگوراس-1
پروتاگوراس در شهر آبدرا متولد شده است و در شهر خود با همشهري مسنتر خود لوكيپ و معاصر جوانتر خود دموكريت معاشرت كرده است ولي با اينهمه او به پژوهش درباره طبيعت ادامه نداده و به امور انساني پرداخته است. و سي ساله نشده بود كه شغل سوفسطايي يا آموزگاري دوره گرد را برگزيده بود. هسته مركزي درس او كه استقبال گرم از ان بعمل ميامد آماده ساختن جوانان براي زندگي سياسي بود ولي علاوه بر ان شاگردان خود را با انديشه هابي غني و گوناگون نيز اشنا ميساخت. هنر سخنوري و فنون مربوط به ان، و همچنين هنر تربيت و علم حقوق و سياست و اخلاق، ذهن پربار او را بخود مشغول داشته و او از چنان استعداد همه جانبه اي برخوردار بوده است كه ميتوانسته هم دستگاهي براي اسان ساختن كار باربران اختراع كند و هم به قانونگذاري بپردازد(وي در سال 443پ.م كه اتنيان شهر جديد توري را در نزديك خرابه هاي شهر سوباريس بنا نهادند، پريكلس وي را مامور كرد كه قوانين خارونداس(دولتمرد و قانونگذار شهر كاتانا در ايتالياي جنوبي) را كه در ايتالياي جنوبي رواج يافته بود، با اوضاع و احوال شهر نوبنياد متناسب سازد كه وي با موفقيت اينكار را انجام داده بود.). پروتاگوراس در تقريبن هفتادسالگي به اعتبار نام و اوازه اي كه در طي عمري دراز و پرافتخار بدست اورده بود بر ان شد كه انديشه هاي جسورانه خود را بصراحت، هرچند با عباراتي معتدل، بيان كند و ظاهرن در خانه اورپيد شاعر بود كه اجازه انتشار كتابش را بعنوان «درباره خدايان» در حضور جمع بخوانند و با اين عمل، مطابق رسم دوره باستان، كتاب را در اختيار عموم نهاد. در اين هنگام يكي از توانگران و افسر سوار نظام پروتاگوراس را به بي ديني متهم كرده كه بدنبال حكم دادگاه، انتشار كتاب ممنوع شده و نسخه هاي منتشر شده جمع اوري گرديده و در ملا عام سوزانده شد. پروتاگوراس، احتمالن پيش از صدور حكم، اتن را ترك گفته بود تا به سيسيل برود، كشتيي كه اورا ميبرد در راه شكست و پروتاگوراس غرق شد. دوستش اورپيد در پايان تراژدي «پالامدس» كه در سال 415پ.م بنمايش گذاشته شد، مرثيه اي وقف اوكرد: «آري شما او را كشتيد: پرنده خوش آوا و حكيم خدايان دانش و هنر را.» براي ما بدست اوردن تصوري روشن از انچه سبب شده بود كه معاصرانش او را بچشم اعجاب بنگرند، دشوار است، انچه ما بدست داريم قطعاتي از نوشته هاي اوست كه جمعن 20سطر نميشود و تفسير ان مايه بروز اختلاف نظرهاي شديدي شده است؛ به اضافه گواهيهاي غرض الود و درهم و برهم كه پاره اي مستند نيست و پاره اي ديگر غير قابل فهم است و بواسطه گرداورنده اي غير قابل اعتماد بما رسيده، از اين گذشته، تصويرهايي عالي كه اثر قلم افلاتون است ولي تنها بقصد حمله بر او ساخته شده، و افزون بر اينها سخناني از افلاتون كه در انها واقعيت و استنتاج، و جد و مزاح، بهم اميخته است، مانع شناخت كامل پروتاگوراس هستند.
پروتاگوراس در درجه اول آموزگاريست موفق و محترم، كه انديشه خود را صرف مساله تربيت كرده است و نوشته هايش حكايت از ذهني معتدل ميكنند كه از هرگونه تعصب و پيشداوري آزاد است. يخني از وي به ما رسيده كه ميگويد: «تعليم، مستلزم استعداد و تمرين است، و ما بايد از اغاز جواني شروع به اموختن كنيم. نه نظر بي عمل فايده دارد، و نه عمل بي نظر.» پروتاگوراس نخستين كسي است مه دستور زبان را در جزو برنامه درسي قرار داده است.(يكي از عجايب زندگي ذهني يوناني اينست كه پيش از پروتاگوراس كوچكترين كوششي براي جدا ساختن صور بيان و تقسيم بندي و تشريح قواعد انها به عمل نيامده بود. البته كساني درباره فرقگذاريهاي بسيار خام، مثلن ميان اسم و فعل، سخن گفته بودند ولي حتي اين مفاهيم ابتدايي نيز بطور دقيق مشخص و محدود نساخته و بنحو صحيح نامگذاري نكرده بودند. البته مهارت در بكاربردن زبان، به بلندترين اوج خود رسيده بود پيش از انكه كسي درباره زبان فكري كرده باشد.) پروتاگوراس نتيجه تحقيقات خود را درباره دستور زبان در كتابي باعنوان «زبان درست» گرد آورد، همين عنوان غرض او را تا اندازه اي اشكار ميسازد. احتمالن بخش اصلي كتاب فوق الذكر، صرف بيان قواعد زبان و راهنماييهاي براي درست بكاربردن اين قواعد بوده است كه پروتاگوراس از طريق مطالعه زبان به شناخت انها دست يافته بود؛ و شايد كوششهايي براي تغيير و اصلاح نيز با اين بيان همراه بوده باشد، او علاوه بر فرقگذاري ميان صيغه هاي فعل، جمله هاي خبري و انشايي را نيز از يكديگر مشخص ساخته و اين جمله ها را «ساقه ها»ي سخن ناميده و به چهار نوع «آرزو، سوال، جواب، امر» تقسيم كرده و به اين نتيجه رسيده است كه اين چهار نوع جمله، با چهار صيغه فعل بيان ميشوند. چنين مينمايد كه او در ضمن بيان قواعد زبان مثالهايي از اثار هومر اورده و در عين حال موارد تجاوز هومر از اين قواعد را باز نموده باشد. ممكن است او از اينكه ميتواند بهترين و مشهورترين اشعار را، كه محتوايشان را كسنوفانس به باد انتقاد شديد گرفته بود، از نظر زبان مورد نقد قرار دهد و نادرستي انها را ثابت كند، لذت برده باشد. مثلن در عبارت «اي الهه، درباره خشم سرود اغاز كن.» بكار بردن صيغه امر نادرست است، زيرا شاعر نميخواست به الهه هنر فرمان بدهد بلكه تقاضايي از او ميكرد. بعلاوه هومر كلمه يوناني menis بمعني خشم را بصورت مونث بكار برده، در حاليكه خشم از جنس مذكر است(شايد بدين علت كه خشم، بيشتر به مردان تعلق دارد تا به زنان. البته خانواده هاي زباني متعدد، در طي سير خود، اشياي بيجان را ذيروح تلقي كرده و ازاين رو بعضي را مذكر و برخي را مونث دانسته اند(كه از گرايش ادميان به شخصيت بخشيدن به اشيا ريشه ميگيرد) و سبب شده است كه هر چيز متحرك و فاعل و مقاوم و كوتاه و تيز و خشن، مذكر انگاشته شود و هر چيز ساكن و منفعل و لطيف و ظريف و پهن و نرم مونث تلقي گردد.).
مفهوم «درستي» در ساير رشته هاي فعاليت پروتاگوراس نيز، از عوامل خاص رهبري كننده انديشه اوست. يكي از كتابهاي او كه موضوعش اخلاق است عنوان «درباره اعمال نادرست آدميان» دارد. نميدانيم او در اين كتاب اخلاق را از چه نظر مورد بحث قرار داده، ولي احتمال بر اين است كه نظرگاه او در اينجا با نظرگاه عموم يونانيان فرقي نداشته و چيزي خاص او نبوده است. عنوان يكي ديگر از كتابهاي او در فلسفه اخلاق «سخن آمرانه» بوده، و اين عنوان با لحن جزمي سخناني كه افلاتون بمنظور نمايان ساختن خصلت او از زبان او مياورد سازگار است. از محتواي كتاب او با عنوان «دولت» يا «نظام سياسي» هيچ اطلاعي نداريم و احتمال ميرود او در اين كتاب درباره مساله مربوط به حقوق كيفر بحث كرده باشد. در كل پروتاگوراس ميكوشيد همه اعمال و رفتار انساني را به هنر، يعني به نظام و قاعده، برگرداند. طلب بينش خردمندانه و تابع عقل ساختن همه شئون زندگي، كه خصيصه ان عصر بوده و چنانچه خواهيم ديد در طرز فكر سقراطيان به اوج خود رسيده است در روحيه پروتاگوراس بسيار زنده و موثر بوده و اورا بر ان داشته است كه همه مسائل را اعم از حقوقي و يا زباني به پيشگاه قاضي عقل ببرد. در اتن شايعه اي بوده، مبني بر اينكه رهبر شهر(پريكلس) با سوفسطايي بيگانه، پروتاگوراس، چندين ساعت مشغول بحثي بوده كه موضوعش چنان اهميتي نداشته است كه دولتمردي بزرگ وقت خود را صرف ان كند. نيزه بازي در اثناي مسابقه حريف خود را بدون عمد كشته بود. و ميگفتند كه پريكلس و پروتاگوراس يك روز تمام دراينباره بحث ميكردند كه ايا برپاكننده مسابقه بايد مجازات شود يا نيزه انداز و يا خود نيزه(در دوران قديم بدليل اعتقاد به ذيروح بودن اشيا محكوم نمودن جانداران و بيجانان رسمي معمول در برخي از اقوام بوده است.)؟ اين داستان نشانه نقد پروتاگوراس بر ماهيت و ارزش حقوق كيفري رايج در انزمان ميباشد.
ادامه دارد |