درود بر همگي سوفسطایيان-بخش دهم
گرگياس –بخش اول
گرگياس پسر خارمانتيداس، در شهر لئونتيني كه در آن هنگام شهر شكوفايي بود، بدنيا آمد. وي يكي از مشهورترين سخنوران يونان بوده است. گرگياش دست كم دو بار به به آتن آمده بود و در آنجا نيز همچنان كه در بسياري از شهرهاي يونان به گرمي استقبال شده و توده مردم و شهرياران مقدمش را گرامي داشته اند، نيز مورد استقبال فراوان قرار گرفت و سرانجام در سن بيش از صد سالگي در حاليكه فكر و ذهنش هنوز شادابي خود را حفظ كرده بود و اين مزاح را بر لب داشت: «خواب در شرف اين است كه مرا به برادر خود بسپارد.» چشم از جهان فرو بسته است. مجسمه اي زرين كه خود او وقف پرستشگاه خداي دلفي كرده بود و پيكري ديگر كه فرزند برادرزاده اش اومولپوس «از روي مهر و براي قدرداني از تربيتي كه از او كسب كرده است» در المپيا به ياد اين مرد بي زن و فرزند برپا ساخته بود نام و آوازه اش را بر ايندگان اعلام ميكرده اند. بر پايه پيكر موجود در المپيا كه اخيرا كشف شده است ميخوانيم: «هيچ افريده اي هنري زيباتر از هنر او براي برانگيختن نفوس مردمان به كسب فضيلت، ابداع نكرده است.» گرگياس يكي از بنيانگذاران نثر هنرمندانه يوناني بود. سبك شناسان دوره باستان دو نوع عمده نثر، و همچنين نوع سومي را كه واسطه اي ميان انهاست، از هم مشخص ساخته اند. يكي سبكي است باشكوه كه حركتي معتدل دارد و پر از تصاوير خيال و رنگ آميزي زيباست؛ گاه با لحني دلكش، روح را مينوازد و گاه با برجستگي و عظمت تصاوير خود ذهن را برمي انگيزد و به جنبش در مياورد و بيشتر در خطابه هاي ستايشي بكار ميرود. ديگري تيز و روشن است و حركتي تند و طوفاني دارد و بجاي تصاوير از دلايل سود ميجويد و بجاي خيال، فهم و فكر را بر مي انگيزد و خاص خطبه هاي حقوقي است كه در دادگاهها خوانده ميشود. اين نوع دوم را پروتاگوراس پرورش داده و نخستين تحول و شكوفايي خود را مديون گرگياس است. خاصيت عمده ذهن گرگياس نكته يابي و غناي تصور است. سخنان عالي كه از او به ما رسيده استعداد ذهني و روحي او را بر ما نمايان ميسازد و ما را به اعجاب واميدارد. مثلن آنجا كه درباره تاثير نمايش در تماشاگر ميگويد: «آنكه تحت تاثير قرار ميگيرد و فريب ميخوردحكيمتر از كسي است كه فريب نمي خورد.» يا در مقام شكوه از كسانيكه به فلسفه پشت ميكنند و به علوم جزئي ميپردازند، اينان را به خواستگاران پنه لوپه تشبيه ميكند كه «با كنيزان او عشق ميبازند.» بعضي از تمثيل هاي او را مردمان خشك ذهن دوره قديم قبيح شمرده اند مثلن انجا كه او كركسان را «گورهاي زنده.» مينامد و خشايارشاه را «زئوس ايرانيان». در خطابه مفصلي كه گرگياس به مناسبت تشييع جنازه شهداي اتن ايراد كرده، تا اندازه متكلف مينمايد و ميگويد: «اينان چه نداشتند از انچه مردان بايد داشته باشند و چه داشتند از انچه مردان نبايد داشته باشند؟ كاش ميتوانستم بگويم انچه را ميخواهم؛ و ان را بخواهم كه بايد خواست، بي انكه ناخرسندي خدايان را برانگيزم يا حسد ادميان را بيدار كنم. اين مردان، فضيلت را همچون امري خدايي مالك بودند و فناپذيري را همچون امري بشري. بارها انصاف لطيف را بر حق خشن ترجيح دادند و درستاي احساس را بر سختگيري قانون برتري نهادند؛ و الهيترين و كليترين قوانين براي اينان جز اين نبود كه حق را آنجا كه جا دارد اعمال كنند و بگويند، و بهنگام خاموش باشند و بهنگام تحمل كنند..» بايد بياد بياوريم كه در هر دوره اي كه تغيير و اصلاح بزرگي در سبك روي ميدهد نخست سبك متكلف رواج مييابد و بدنبال ان سبك هنرمندانه ميايد. تاريخ هر سبك تازه اي معمولا داراي سه دوره است؛ در دوره اول كسانيكه عناصر سبك جديد را كشف كرده و يا دوباره رايج ساخته اند، انها را بطور فراوان و در حد اعتدال بكار ميبرند و در عين حال با غناي محتواي فكري، تلطيف ميكنند؛ در دوره دوم مقلدان در استعمال ان عناصر به اغراق ميگرايند و انها را مورد سو استفاده قرار ميدهند و سبك تازه در دست انها به سبكي تصنعي(ماشيني) مبدل ميشود. در دوره سوم عناصر جديد در زمره وسيله رايج هنر پذيرفته ميشوند و از ين پس گاه بگاه بطور معتدل و مناسب بكار ميروند. در دوره باستان نيز گرگياس، و مصنف يا مصنفان خطابه هاي منسوب به گرگياس(ستايش هلنا و پالامدس) و تا اندازه اي هم ايسوكراتس نمايندگان دو دوره اولند.
از خطابه هاي گرگياس پنج تا را ميشناسيم بعضي را بواسطه خبرهاي كوتاه و بعضي را از طريق قطعاتي كه از آنها باقي مانده است. اين خطابه ها عبارتند از خطابه المپي، خطابه پوتياتي، ستايش آخيل، ستايش الئاييان و خطابه تشييع شهيدان كه پيشتر ياد گرديد. در اين خطابه اخير و خطابه المپي، انديشه پان هلني نمايان است. پيشتر گفته شد كه آموزگاران دوره گرد كه همه بخشهاي يونان را خانه خود مي انگاشتند مانند شاعران و حتي بيشتر از انان، سراسر يونان را وطن خود ميدانستند و دوستش ميداشتند و از اينرو حاملان طبيعي انديشه وحدت ملي (ناسيوناليست) بودند. دو فقره از خطابه هاي گرگياس كه مويد اين سخنانند در اينجا اورده ميشود؛ در خطابه المپي از يونانياني كه با يكديگر در حال جنگ بسر ميبرند ميخواهد «كشور بيگانگان را طعمه شمشيرهاي خود كنند نه شهرهاي خود را» و در خطابه تشييع شهيدان از كارهاي بزرگ يونانيان در جنگ با ايرانيانياد ميكند كه با اين جمله به انان هشدار ميدهد: «پيروزي به بيگانگان موضوع سرودهاي شادماني است و پيروزي بر يونانيان موضوع سرودهاي عزا.»
گرگياس بيشتر بعنوان متفكر شناخته شده ميباشد تا بعنوان تغيير دهنده سبك يا سخنور ميهن پرست. او هم به فلسفه طبيعي پرداخته است و هم به فلسفه اخلاق؛ بعنوان مثال او مانند امپدوكلس كوشيده است تاثير ذره بين را در گرد آوردن نور تعليل كند. او درس فضيلت نداده است و از اينرو اگر ميان سخنوران و سوفسطاييان فرقي باشد او را بايد در زمره سخنوران شمرد ولي از انجاكه نيمه سخنور و نيمه فيلسوف بوده ميتوان او را سوفسطايي بمعناي وسيعتر بحساب اورد. گرگياس با اينكه درس فضيلت نداده درباره فضيلت نوشته هايي دارد و در اين نوشته درصدد ساده كردن اين مفهوم برنيامده و انواع فضيلت را به ريشه هاي اصلي برنگردانيده بلكه ترجيح داده است كه انواع گوناگون هر يك از فضايل حتي فضايل خاص مرد يا زن را بازنمايد و تشريح كند.
ادامه دارد....
|